وبلاگ شخصی محمد باستانی

رساله

فصل چهارم
مطالعة تطبیقی
حماسه کهن و نو
 
 
 
 
 
 
مقدمه
در این فصل به بررسی مؤلفههای حماسه، در دو وجه محتوا و ساختار، در حماسههای کهن و نو پرداخته شده است. در همین راستا ابتدا با ارائه شاهد مثالهایی از شاهنامه فردوسی، سپس شاهد مثالهایی از شاعران معاصر (از جمله شاملو، اخوان ثالث، کسرایی، امینپور) و در نهایت با ارائه شاهد مثالهایی از شعرای دفاع مقدس، تفاوتها و شباهتهای مؤلفههای حماسه کهن و نو، برشمرده شدهاند.
4-1- محتوا در حماسههای کهن
4-1-1- وطنپرستی و ایران‌دوستی
جاودانگی فرهنگ میهنی ایران در آن است که از دوران باستان، کشور و ملتی «دفاعی» بوده است. هیچ سرزمین و مردمی در جهان چنین ویژگی ملی و تاریخی نداشته است. ایران در سراسر اعصار عظمت و اقتدار خود، از حدود 2700 سال پیش که همواره یکی از دو ابر قدرت جهانی یعنی ابرقدرت شرق در مقابل ابرقدرت غرب (روم باستان و بیزانس) بوده، مطلقاً کشوری «مهاجم» و «متجاوز» به شمار نیامده است، چه، پیوسته در حال دفاع از کیان خویش و پایداری در برابر تازشگران غارتپیشه شرقی (سکاها و ترکها) و مهاجمان تجاوزپیشه غربی (آشور و روم) بوده است. (سنگری، 1389: 23)
رستم قهرمان بزرگ شاهنامه جنگهای مختلفی با انگیزه حفظ میهن یا میهنپرستی دارد . وی جنگهای بسیاری با افراسیاب به قصد حفظ کشور و استقلال ملی و حمایت از مردم کشور انجام داده است. کیخسرو خطاب به رستم میگوید:
چو گودرز و گیو آگهی یافتند               سوی شاه پیروز  بشتافتند
...
جهاندار خسرو گرفتش به بر           که ای بیخِ مردی و کانِ هنر،
به خورشید ماند همه کارِ تو:            به نیکی به هر حای دیدارِ تو!
... 
سرِ رستمت جاودان سبز باد!                 دل زال فرّخ بدو باد شاد!
بفرمود خسرو که بنهید خوان!         بزرگان برترمَنِش را بخوان
(فردوسی، 1394: 686-687) 
عشق به ایران ـ به ویژه ایران قبل از اسلام در شعر شاعران این رساله انعکاس فراوانی یافته است. مجموعه «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» اخوان ثالث، نمونهای مثال زدنی از اینگونه است.
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را از گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی کهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشهات رخشد و من
هم اندیشهات، هم هنر دوست دارم 
(اخوانثالث، 1386: 54)
«مهره سرخ» سیاوش کسرایی، نمونهای دیگر از بازتاب میهندوستی در شعر معاصر است.
گفتم به پروراندم فرزندی
زیبا و پر هنر 
در رامش آورم سر پر شور و تهمتن
باشد که همنشینی این پور و آن پدر
در سرزمین ما
بیخ گیاه کینه بسوزاند
وین مرز و بوم را
با بالهای مهر بپوشاند
اینک پسر 
گوزن جوان گریزپای
برپشتهای به خک غریبی غنوده است
(کسرایی، 1389: 14)
«جاودان خرد» اثر شفیعی‏کدکنی نمونه‏ای از عشق و در عین حال تعهد شاعران به وطن است.
اگر جاویدی ایران، به گیتی در، معماییست
مرا بگذار تا گویم که رمز این معمایی:
اگر خوزی، اگر رازی، وگر آتورپاتانیم
تویی آن کیمیای جان که در ترکیب اجزایی
تخارستان و خوارزم و خراسان و ری و گیلان
به یک پیکر همه عضویم و تو اندیشه مایی
تو گویی قصه بهر کودکی کُرد و بلوچ و لُر
گر از کاووس میگویی، ور از سهراب فرمایی
(شفیعیکدکنی، 1394: 21)
فریدون مشیری بر حفظ وطن تأکید دارد و او نیز فرزندان این خاک را بر میانگیزد تا برای پاسداری از مرز و بومی که پهلوانان پیشین از آن حمایت کردهاند، برخیزند. او با استفاده از ترکیبات زیبا همچون: «خشم به جان تاخته»، «بغض گل اندخته» و تشبیهات بجای حماسی چون: «توفان شرر» و استعاراتی چون: «روبه» برای دشمن و «شیر» برای دلاوران ایرانی شعری چنین حماسی از خود به جای میگذارد:
ای خشم به جان تاخته، توفان شرر شو
ای بغض گلانداخته، فریاد خطر شو
ای حافظ جان وطن از خانه برون آی
از خانه برون چیست؟ که از خویش به در شو
خاک پدران است که دست دگران است
هان! از پسرم خانه نگهدار پدر شو
تا خود جگر روبهان را بدرانی
چون شیر در این بیشه سراپای جگر شو
(مشیری، 1389: 19)
عبدالملکیان در دلیل جنگیدن فرزندان وطن همچون فردوسی، «حفظ میهن» را ذکر میکند و در جواب فرزندش که از او برای جنگیدن سؤال میکند، میگوید: علت جنگ دفاع از خانه و خانواده و تأمین امنیت است؛ «تا چراغ از تو نگیرد دشمن». این معنای زیبا که یادآور این بیت فردوسی است، برای آزادگی و آزاده زیستن نیز مصداق پیدا میکند، آنجا که رستم هنگام آمدن «اسفندیار» برای «زال» پیغام میفرستد که: «بگو کاسفندیار آمدهست / جهان را یکی خواستار آمدهست» و آزادگی که همان جهان رستم بوده در اینجا به چراغ تعبیر شده است:
پسرم میپرسد:
من تفنگم بر دوش
کولهبارم بر پشت
بند پوتینم را محکم میبندم
مادرم
آب و آییه و قرآن در دست
روشنی در دل من میبارد
پسرم بار دگر میپرسد:
تو چرا میجنگی؟
با تمام دل خود میگویم
تا چراغ از تو نگیرد دشمن!
(عبدالملکیان، 1399: 67)
حمید سبزواری ترک وطن را ننگ میداند و همان وطندوستی و میهنپرستی فردوسی را به شکل دیگری مطرح میکند و همچنان که ایرانیان در هیچیک از جنگهای کهن، حاضر به پذیرش باج و تاراج دشمن نشدند، او نیز این موضوع را ننگ میداند. رستم که دلیرترین پهلوان شاهنامه است همواره در جهت حفظ تمامیت اراضی ایران تلاش کرده و در هر دوره که ایران با حمله بیگانگان مواجه شده در عقب راندن آنها پیشقدم بوده است. اسفندیار نیز که یکی دیگر از دلیران ایرانی است برای بیرون راندن ارجاسبیان از سرزمین ایران دلاوریهای بسیاری دارد:
ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن
(سبزواری، 1361: 11)
هاشم بنیزاده شاعر با افتخار و با استفاده از کلمات حماسی و تلمیح به دلاوران گذشته همچون «فرهاد» برای وطن و سربلندی آن چنین میسراید:
ایران وطنم خاک تو آباد
از بند عدو همیشه آزاد
سرشار تویی ز گنج و گوهر
ای مردم تو هماره دلشاد
شیران تو شرزه و دلاور
مردان تو کوهکن چو فرهاد
(حبیتآبادی، 1382: 121)
همین اندیشه در شعر معاصر دیده میشود که مادری قهرمانانه به فرزندش (همچون کیخسرو که ستاینده رستم است) دستور پاسداری از مرزها را میدهد:
رو نگردان که وطن، زنده از خون شماست!
آنکه پاسش دارد خون من، پیکر تو، جان شماست!
پسرم محکم باش، پسرم محکم باش که مبادا دشمن
یک وجب خاک تو را غصب کند
همه جا ملک خداست، تو نگهبانش باش
(شکارسری، 1379: 113)
عشق به میهن و وطنپرستی همانگونه که در شاهنامه فردوسی بازتاب داشته است، در اشعار حماسی شاعران معاصر نیز بازتاب داشته. هر دو عشق به میهن و پاسداشت و جهاد جهت حفظ ایران را ستودهاند. در شاعران معاصر، این دل‏باختگی آن‏ها را به سوی دوران شکوه و باعظمت دیرین ایران سوق می‏دهد و سبب می‏گردد هر عنصری که با وطن پیوند داشته باشد در اشعارشان تجلی یابد. عناصر حماسی، اسطوره‌ای، آیین گذار و حتی موجودات وهمی و ابزار حماسی گاه با خشم و خروش متعصبانه ـ بیشتر در شعر اخوان ـ و گاه با نگاهی امیدوارانه و منطقی ـ شعر سیاوش کسرایی ـ گاه به گونه مسالمت‌آمیز در کنار عناصر اسلامی ـ شعر شفیعی‏کدکنی ـ و گاه با زبان نازش و افتخار ـ  در اشعار طبری نیما یوشیج ـ حضور می‏یابند.
4-1-2-جنگ
شاهنامه کتاب نبرد خوبی و بدی است که از آیین مزدایی و اندیشه ایران پیش از اسلام مایه گرفته است. در دوره اساطیری و پهلوانی، یعنی تا پایان پادشاهی کیانیان، این نبرد به نحو روشن و مداوم دنبال میشود. نخست جنگ طهمورث با دیوان، سپس جنگ فریدون و کاوه با ضحاک که پادشاهی هزار ساله او ایران را در بیداد و ظلمت فرو برده است. از آن پس نبرد بین خوبی و بدی به صورت جنگهای کینخواهی بیرون میآید و این پس از کشته شدن ایرج به دست برادرانش است؛ نبیره او منوچهر به کینخواهی او سلم و تور را میکشد، دو خانواده ایران و توران که از یک نژادند در برابر هم میایستند. تورانیها در جبهه شر و بدی و ایرانیها مدافع نیکی هستند.
جنگ کینخواهی با کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب به اوج خود میرسد. پس از آن، جنگهای دوازده رخ است که سرانجام آنها به کشته شدن پیران منجر میشود.
جنگهایی که ایرانیان به آن دست میزنند از لحاظ اخلاقی و انسانی توجیهپذیر است، زیرا یا جنگ تدافعی است، یا دفاع از خوبی؛ نخستین نبرد با دستگاه ضحاک است. جنگ دوم برای کینخواهی ایرج، سومی که از همه بزرگ-تر است و مهمترین قسمت شاهنامه را در بر میگیرد برای گرفتن انتقام خون سیاوش. این جنگ با کشته شدن افراسیاب، گرسیوز و گروی زره که مقصران اصلی هستند، پایان میگیرد. همه این تلاشها برای برپایی حق صورت میگیرد.
حفظ اصول در جنگهای ایرانی به حدی اهمیت دارد که حتی خویشاوندی و پیوند خون نیز در برابرش بیتأثیر میشود. فریدون به مرگ دو پسر خود رضا میدهد و کیخسرو به روی پدربزرگ خود تیغ میکشد و فرنگیس خون پدر خود را مباح میشمارد (ندوشن، 1363: 15-16).
فردوسی در بیشتر جنگها، شرایط ذهنی خود را به کار میبندد. او میداند که در جنگ، غیرنظامیها را نباید آزرد و کسانی که تسلیم میشوند نیز نباید کشته شوند. بهطور مکرر به سپاهیان تأکید میکند که هنگام پیروزی نباید خون مردم مغلوب را ریخت و باید از کینه‌جویی دوری جست؛ هرچند رفتار دشمن زمینه‌ساز کینه و انتقام میشود. چنانکه در کینخواهی ایراج، سیاوش و نیز آبتین و دیگر مردم ستمدیده ایران در جریان همراهی فریدون فرخ به یاری کاوه آهنگر مشاهده میشود.
چو پیروز گردی، ز بُن خون مریز                    که شد دشمن بدکُنش در گریز!
چو خواهد ز دشمن کسی زینهار                   تو زینهار ده باش و کینه مدار!
(فردوسی، 1394: 387) 
یکی از بهترین قسمتهای شاهنامه که در آن درباره چگونگی جنگ سفارش میشود و به کوچکترین حقوق افراد روبهرو توصیه میگردد. جنگهایی است که در زمان کیخسرو انجام میشود. او به ویژه در جنگی که به فرماندهی طوس انجام میشود و احتمال نزدیک شدن آنها به حوزه برادرش «فرود» میرود، سفارشهای بسیار دقیقی دارد:
نیازَرد باید کسی را به راه               چنینست آیین تخت و کلاه!
کشاورز گر مردم پیشهور            کسی کو به لشکر نبندد کمر،
نباید که تازد بر او باد سرد!         مکوشید جز با کسی همنبرد!
نباید نمودن به بیرنج رنج                که بر کس نماند سرای سپنج!
(فردوسی، 1394: 468)  
در زمانهای گذشته (قبل از جنگ به اصطلاح گرم) طرفین ماجرا، ابتدا مدتها به شکل جنگ سرد به دعوای زبانی و پیغامی و رجزخوانیهای بسیار میپرداختند و از این طریق به تضعیف روحیه طرف مقابل اقدام میکردند. از این نوع جنگهای اولیه و برآورد کردنهای نیروی طرف روبهرو در شاهنامه فراوان ذکر شده است. قهرمانان شاهنامه گاه قبل از شروع جنگ، یا در فاصله بین جنگها نه با سلاح، بلکه با سخن با هم مبارزه میکنند که محققان آن را «نبرد روانی» نامیدهاند:
کشانی بدو گفت: بی بارگی                  به کشتن دهی سر به یکبارگی
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی              که ای بیهدهمرد پرخاشجوی 
پیاده ندیدی که جنگ آورد                سر سرکشان را زیر سنگ آورد؟
به شهر تو شیر و پلنگ و نهنگ           سوار اندرآیند هر سه به جنگ؟
هماکنون تو را ای نبردهسُوار               پیاده بیاموزمت کارزار
(فردوسی، 1394: 567) 
قهرمانان شاهنامه در برخی موارد ظاهراً میجنگند، ولی در باطن جانبدار صلح هستند و هرگاه امکان پیدا شد این آرمان خویش را عملی میسازند.
این مورد را در جنگ رستم و اسفندیار به وضوح میتوان دید که قسمت اعظم گفتوگوهای رستم با اسفندیار برای صلح و دوری کردن از جنگ مطرح میشود، همچنین در داستان سیاوش نیز، او صلح را بهتر از جنگ میداند و در برابر خواست پدرش (کاووس) به ناچار برای فرار از جنگ به کشور دشمن پناه میبرد.
فریدون که با هدف مغلوب کردن ضحاک با سپاه سراسر مسلح و با خشم و کینهجویی زیاد به جنگ میرود در دل، عدالت و مهربانی دارد:
همیرفت منزل به منزل چو باد                سری پر ز کینه، دلی پر ز داد
(فردوسی، 1394: 40) 
 و در حقیقت میتوان گفت هدف فریدون از کینخواهی از ضحاک برقراری عدالت برای مردمی بود که از او حمایت میکردند.
با جمعبندی اندیشه فردوسی درباره جنگ میتوان به این نتیجه رسید که شاعر بزرگ هیچگاه جنگ را ستایش و ترغیب نکرده، بلکه آن را چون یک پدیده اجتماعی قلمداد کرده و برای جلوگیری و از بین بردن آن اظهار نظر کرده است. هدف شاعر از تصاویر طولانی جنگها نشان دادن مبارزههای شدید نیروهای نیکی و بدی، کارنمایی و دلاوریهای مردم و پهلوانان و قهرمانان آن برای دفاع از وطن و به دست آوردن استقلال و آزادی و نشان دادن روح شکستناپذیر انسان بوده است (اسلامیندوشن، 1363: ص 56- 55).
انگیزههای گوناگونی مانند افزون‌خواهی، توسعهطلبی، خودبزرگبینی و ... در پیدایش جنگ کارساز است.
یکی از موضوعات بسیار مهم که همواره در مراکز پژوهشی ارتشهای جهان و همچنین روابط بینالملل مورد توجه و مطالعه قرار گرفته، علل جنگها است که برخی از این علل عبارتند از:
1-عدم توازن یا نامتعارف بودن قدرتها
2-ملیتخواهی، تجزیهطلبی
3-جابهجایی قدرت
4-مسابقات تسلیحاتی و جبران امنیت
5-درگیریهای بینالمللی
6-انگیزههای علمی، اقتصادی و اعتقادی
7-محدودیت جمعیت
و عواملی از این دست  (احمدی، 1389: 10). 
جنگهایی که در شاهنامه توسط امیران دادخواهی نظیر فریدون، منوچهر و کیخسرو و همراه با حماسه آفرینیهای پهلوانانی چون کاوه، رستم، گیو و گودرز با دشمنان ایران زمین انجام میگیرد پیکارهایی مقدس است که در آنها جبهه حق که از آن ایرانیان است در برابر جبهه باطل که متعلق به دشمنان ایران است، قرار دارد و دلاوران ایران برای دفاع از دادگری و شرف انسانی و شکستن دیوان که به تعبیر فردوسی:
تو مر دیو را مردم بد شناس                 کسی کو ندارد ز یزدان سپاس!
هر آن کو بگشت از ره مردمی               ز دیوان شُمَر، مشمَرَش زآدمی
(فردوسی، 1394: 636) 
است، مبارزه میکنند یا در راه سرکوبی خودکامگان ستمگر و پادشاهان خیرهسر و مغرور مانند ضحاک، سلم و تور و افراسیاب و ارجاسب تورانی تلاش مینمایند. لذا هدف اصلی گوینده خداپرست و بشردوستی همچون استاد طوس از نظم چنین حماسهها و توصیف میدانهای کارزار و شرح صفآرایی و زورآزمایی دلاوران ایران با دشمنان اهریمن خویش چیزی جز تحلیل رازهای زندگی شرافتمندانه مبتنی بر عدل و ارائه راه بزرگی و کمال -که دستیابی به آن از آرمانهای والای قوم ایرانی از قدیمیترین ازمنه تاریخ تا امروز- بوده است، نمیباشد (رزمجو، 1381: ص168-167).
در روزگار معاصر در حماسه بزرگ دفاع مقدس بار دیگر رزمندگان خداباوری ظهور یافتند که با انگیزه دفاع از مکتب، انقلاب، عزت و سرزمین خویش و با اعتقاد راسخ به درستی و بر حق بودن راهشان، هجوم و تجاوز گسترده دشمن را برنتافتند و به آن پاسخی محکم و درخور دادند. رزمندگان اسلام در طول دفاع مقدس به راه و هدف خویش ایمان داشتند و بر این باور بودند که در این رویارویی چون مورد تجاوز و ستم قرار گرفتهاند، در جبهه حقند و دشمن آنان چون تجاوز و ستم کرده است در جبهه باطل است. آنان چون از عزت و شرف خویش دفاع میکنند بر حق میباشند و دشمن چون مذبوحانه تلاش میکند دستاورد بزرگ مجاهدت رهبر و ملتش، یعنی انقلاب اسلامی را از چنگشان بربایند و استقلال و تمامیت ارضی کشورشان را مخدوش سازند، بر باطل است، از این رو معتقد بودند که با عزت، انقلاب و استقلال خویش را از رهگذر دفاع خستگیناپذیر و به قیمت ایثار و فداکاری بسیار پاس دارند (تقیزاده اکبری، 1387: 118).
گرمارودی درباره فرجام شوم «جنگافروزی» میگوید این عمل پلید همیشه دامنگیر خود آتشافروزان میشود. «نمرود» خواست «ابراهیم» را بسوزاند، اما خود در آتش سوخت، فرعون خواست موسی را بکشد خود در آب غرق شد و ابرهه که با فیل به جنگ کعبه رفت خود با سنگهای ابابیل به هلاکت رسید:
یک روز آتش بود و نمرودی برافروخت
میخواست ابراهیم سوزد، خویشتن سوخت
روز دگر فرعون با موسی درآویخت
حق در هلاکش آب دریا را برانگیخت
یک روز هم دیوانهای با فیل آمد
او را هم از سوی خدا سجیل آمد
(گرمارودی، 1389: 49)
موسوی گرمارودی؛ جنگ بذری است که در هر حال زمین را پوک و همه چیز را نابود میکند و انسانیت را زیر سوال میبرد:
و خزان میرویاند
و داس را فربه میکند
و گیاه را شرمگین!
شرافت را انکار
تنها در جعبه مظلومیت تعبیه کردهاند
و کلید آن را
مادران به گردن سربازانی به یادگار افکندهاند
که دیگران را برادرانه میکشند!
(گرمارودی، 1389: 135)
قیصر امینپور درباره جنگ میگوید این امر موضوعی نیست که تنها بتوان از آن سخن گفت: بلکه جنگ عملی است که به ناچار تو را به سوی خود میخواند و درگیر میکند:
میخواستم شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمیشود
دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم: باید زمین گذاشت قلمها را
دیگر سلاح سرد کارساز نیست
باید سلاح برتری برداشت
(امینپور، 1386: 8)
در غزل "جنگل خاطره"، عنصر عاطفه در شعر قوی است و خیال فعال و پویاست تا معنا به شکلی مؤثر و با لحنی حماسی بیان شود. قیصر امین پور با آوردن صفاتی چون: خسته، افسرده، در خود پیچیده، سر به زیر فرو برده، که بیانگر جنبه غمگین و دردآلود، انسان معاصر است و با استفاده از عناصری چون؛ استعاره، تنسیقالصفات، تشبیه، کنایه، نماد و تناسب برای تعالی بخشیدین محتوای شعرش بهره برده است و سرانجام با همان زبان حماسی و شورانگیز به مردم بیتحرک و سنگگونه عصرش میتازد و میسراید:
در سایه این سقف ترک خورده نشستیم             بیحوصله و خسته و افسرده نشستیم
خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است            پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم
یکبار به پرواز پری باز نکردیم              سر زیر پر خویش فرو برده نشستیم
...
برخاست صدا از در و دیوار، ولی ما                 با این همه فریاد فرو خورده، نشستیم
(امین پور، 1389: 125)
انگیزه و اهداف جنگ در حماسه
فردوسی هوادار آتشین استقرار داد است. او تمام عقاید و افکار و آرزوهای خود را در کلمه «داد» خلاصه میکند. داد، استوارترین رکن بینش سیاسی فلسفی فردوسی است.
داد! داد! داد! این است فریاد فردوسی و پیام فردوسی. داد در نظر فردوسی سنگ پایداری است که باید همه آرزوها و آمال بشری بر آن استوار باشد:
زمین چون بهشتی شد آراسته             ز داد و ز بخشش پر از خواسته
چو جمّ و فرویدون بیاراست گاه            ز جام و ز رامش نیاسود شاه
جهان شد پر از خوبی و ایمنی             ز بد بسته شد دست آهَرمَنی
(فردوسی، 1394: 460-452) 
او میگوید زمانی که بیداد جای داد نشیند، همه فلکها بر سر مردم میریزند تا جایی که طبیعت هم روی قهر نشان میدهد:
نزاید به هنگام بر دشت گور            شود بچهی باز را چشم کور
ببرّد ز پستان نخچیر شیر             شود آب در چشمهی خویش قیر
شود در جهان چشمهی آب خشک       ندارد به نافهندرون بوی مشک
ز کژی گریزان شود راستی           پدید آید از هر سوی کاستی
 (فردوسی، 1394: 333) 
فردوسی با کمال شجاعت ایرانی را ستوده و از مردم میخواهد که از حکومت ضحاک و ضحاکیان بیدادگر و مردم‌ستیز سر باز زنند و غرور ملی خود را حفظ نمایند.
اگر شاه با داد و بخشایشست          جهان پر ز خوبی و آسایشست!
...
همه مردمی باید و راستی!             نباید به کاراندرون کاستی!
(فردوسی، 1394: 622-623) 
فردوسی به عدالت اجتماعی کاملاً معتقد است و آن را در سلامت جامعه جداً دخیل میداند. با ظلم و بیدادگری بهطور جدی میستیزد و فرجام شوم ظلم را گوشزد میکند. اغلب شاعران و ناظمانی که شاهنامه را مورد تتبّع و تقلید قرار دادهاند، از همین روحیه پاک نیرو گرفته به آن بزرگمرد تکرار نشدنی تأسی جسته و مبلغ عدل و داد و شجاعت و انساندوستی و مردمگرایی بودهاند (محقق، 1390: 112).
شاعر با دیدن درد و رنج مردم جامعهاش، به عصیان و اعتراض میرسد تا جایی که حتی به فلسفه آفرینش و سرنوشت نیز معترض شود:
کشت تقدیر تو ما را به که باید گفت؟              مردم از درد خدا را به که باید گفت؟
سرنوشتم اگر این است که میبینم            حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟
(امین پور، 1389: 225)
تقدیم فعل "کشت" و "مُردم"، آوردن جملات بهصورت پرسشی و تکرار، سادگی بیان، وحدت و پیوستگی استوار اجزای سخن، رعایت قواعد دستوری شعر را سخته و پخته و اثر آن را دو چندان ساخته است. 
شکوه از هرچه و هرکس به خدا کردم             گله از کار خدا را به که باید گفت؟
(همان: 226)
«به اذعان اغلب حماسه پژوهان، حماسه دارای علو معناست» (شمیسا، 1376: 96) وجود مفاهیم عالی و بلندی چون اعتراض به زیادهخواهی، دورویی، بیدردی، جنگطلبی و خودخواهی، شکاف شدید طبقاتی و دوری از ارزشها، شعر قیصر را ماندگار میکند. او از این همه نارواییها خسته میشود و آرزوی کمی پنجره میکند:
یک کلبۀ خراب کمی پنجره                یک ذره آفتاب و کمی پنجره
(همان: 231)
شاعر به جنگ، خونریزی و کشتار معترض است. اما اعتراض خود را با زبانی ساده اما حماسی و پرشور و با بهرهمندی از عنصر عاطفه، بیان میکند و با طرح اندیشه خود بهصورت پرسش، انسان را به اندیشه وا میدارد و  تأکید میکند که پیروزی نهایی زمانی است که دیگر جنگی نباشد:
 به امید پیروزی واقعی/ نه در جنگ/ که بر جنگ
(همان: 17)
مسأله جنگ و اشاره به شرایط جنگی در شاهنامه فردوسی و اشعار شاعران معاصر بازتاب داشته است. فردوسی به توصیف آداب و آیین جنگ در اشعارش پرداخته، این مهم در اشعار شاعران معاصر جایگاهی ندارد. در هر دو نمونه حماسه کهن و نو، جنگ نکوهش شده ولی اجتنابناپذیر مینماید. فردوسی به پرهیز از کشته شدن غیرنظامیان اشاره کرده و در شعر شاعران معاصر جنگ نکوهش شده است. 
4-1-3-نقش زنان 
در شاهنامه تنها مردانی پهلوان و تهم و مبارز نمییابیم؛ بلکه از زنانی که بر و یال پهلوانی داشتند و برخی از آنان در جنگها شرکت جستهاند نیز سخن رفته است. خصایص جنگجویان را در برخی از این زنان میتوان یافت. مثلاً جریره دختر پیران و زن سیاوش که چون پسر خود را به دست سپاهیان طوس کشته یافت پرستندگان را از موی کندن و مویه کردن باز داشت:
کنون اندر آیند ایرانیان            به تاراج دز پاک بسته میان
پرستندگان را اسیران کنند             دز و باره و کوه ویران کنند
دل هر که بر من بسوزدهمی          ز جانم رخش برفُروزدهمی،
همه پاک بر باره باید شدن               تن خویشتن بر زمین برزدن،
که تا بهر بیژن نباید یکی                نمانم من ایدر، مگر اندکی،
که گیرندهی پاکجان من اوست          به روز جُوانی زمان من اوست
(فردوسی، 1394: 485-486)
صفا (1389: 241-243) تهمینه مادر سهراب و دختر شاه سمنگان در مرگ فرزند باز کاری از اینگونه پیش گرفت. 
جنگ زنان در شاهنامه بیش از هر چیز زیبا و دلپذیر است. یکی از زنانی که در شاهنامه به ندرت از او یاد شده «بانوگشسب» دخت رستم و زن گیو ملقب به «اسوار» است ... دیگر از زنان جنگاور و سوار شاهنامه «گردآفرید» از ساکنان دژ‌سپید است. این دخت کمندافکن جنگجو:
زنی بود برسان گُردی سُوار             همیشه به جنگ اندرون نامدار
(فردوسی، 1394: 268)
... این زن دلیر در چارهجویی و رأی و تدبیر نیز مایه حیرت پهلوانزاده ایرانی گشت ... دیگر از زنان پهلوان و نامبردار شاهنامه «کردیه» خواهر بهرام چوبین است. این زن در شاهنامه نمودار کامل عقل و دانش و میهنپرستی و پهلوانی و چالاکی است. 
اگر به داستانهای شاهنامه مراجعه کنیم میتوانیم در آن چهرههای پهلوانانهای بیابیم از زنانی چون گردآفرید و رودابه و تهمینه که هر یک به اعتبار صفتی از صفات جنگاورانه و گستاخیهای خاص دارای تشخص هستند و نشان از فرهنگ و تربیتی دیگرسان دارند ... علاوه بر آنچه مربوط به ساخت زندگی اشکانی و تناسب آن با آیینهای سلحشوری است، از لحاظ تاریخی وجود زنان جنگجو در این دوره امری مسلم است. بر سکههای این عهد نیز گاه نقش زنی دیده میشود که به یک دست کمان و ترکش دارد و به دست دیگر تاجی که آن را به پادشاه میدهد. (مؤذنجامی، 1388: 228-227)
در دورة معاصر نیز، زنان شجاع ایران در دوران جنگ تحمیلی در پشت جبههها، فعالیتهای گستردهای برای دفاع از میهن اسلامی کردهاند؛ چنانکه در جبهه نبرد در صحنههای مختلفی نقش ایفا نمودهاند و در آزمون بزرگ جنگ تحمیلی به مقامهای رزمندگی، جانبازی، آزادگی و شهادت دست یافتهاند. زنان جدا از حضور مستقیم در جنگ، سبب تقویت روحی رزمندگان مرد میشدند. شیرزنان ایرانی نه در حاشیه، بلکه در متن جنگ، دفاع مقدس را مدیریت و حمایت کردند و در حل مسائل جنگ، نقش اثرگذار و بیمانندی داشتند (خطیبیکوشکک، 1391: 121).
علی هوشمند شاعر دفاع مقدس در وصف دلاوری زنان چنین میسراید:
زینو بانوی دشتهای دشتستان
شیر اوژن «اشکفتهای جاشک»
بانوی گندمزار
بانوی جنگ
بانوی کار
میآید با قامتی به هیبت فریاد
...
زینو
بانوی گرمسیری شعر جنوبیام
دل را میان دست فشرده
چون گردباد
میپیچد و میآید
در زیر گامهایش
زمین ترک بر میدارد
از هر ترک
صد لوله تفنگ
دهان میگشاید
(حبیبآبادی، 1382: 1305-1304)
پس از بررسی نقش زنان در شاهنامه فردوسی و در اشعار حماسی نو میتوان گفت: حضور زنان در شاهنامه فردوسی پررنگتر و تأثیرگذارتر ست. در برخی داستانهای شاهنامه زنان حضوری محوری و تعیین کننده دارند اما در اشعار حماسی نو، زنان این حضور مؤثر را ندارند. 
4-1-4-انسان آرمانی
انسان آرمانی دارای همة صفات نیک و پسندیدة اخلاقی است. شاهنامه مجموعه‌ای از صفات را در جا‌ی‌جای شاهنامه بر‌می‌شمرد و دارندگی همة صفات نیک را در بهره‌مندی از خرد، و آلودگی به صفات زشت را ناشی از بی‌خردی می‌داند. خرد در شاهنامه، به نوشتة اسلامی ندوشن (1370: 71)، «نیروی تشخیص نیک و بد است و زندگی را به جانب اعتدال، مدارا، روشن‌بینی و مردمی سوق می‌دهد». 
جعفری، محمدی (1392)، انسان آرمانی در شاهنامه دارای ویژگیهای زیر است: 1-خداپرستی 2-خردگرایی 3-دادگری 4-فرهمندی 5-بینیازی 6-خیرخواهی 7-دوراندیشی 8-سامانبخشی.
1-خداپرستی: قسمتهایی از شاهنامه به یاد پروردگار، ستایش ایزد یکتا و یاری خواستن از او اختصاص دارد. فردوسی بر این عقیده است که انسان پیوسته باید در کسب رضایت و خشنودی آفریدگار بکوشد تا بتواند با تکیه بر نیکی، راه کمال را به یاری ایزد یکتا بیابد. بنابراین یکی از ویژگیهای برجسته شخصیتهای آرمانی شاهنامه، یکتاپرستی و ستایش یزدان پاک و سفارش به خداپرستی است. 
نخستین سَخُن، چون گشایش کنیم              جهانآفرین را ستایش کنیم
خردمند و بینادل آن را شناس          که دارد ز دادار گیهان سپاس
...
به یزدان رسد، ملک و مهتر یَکیست            کسی را جز از بندگی کار نیست
(فردوسی، 1394: 625-626) 
2-خردگرایی: شاهنامه با ستایش خرد آغاز میشود. فردوسی خرد را حد اعلای آفرینش میداند و از همینرو، سراسر کتاب شاهنامه خرد بزرگترین فضیلت آدمی شمرده میشود و تنها صفتی است که بلافاصله پس از ستایش خداوند مورد بهترین ستایشها قرار میگیرد. وی، سرمنشاء همه برتریها، پیروزیها، نامآوریها، شادمانیها و ارجمندیها را در خردورزی میجوید و ریشه همه کاستیها، کمیها، زشتیها، تیرگیها، گرفتاریها و شکستها را در بیخردی جستجو میکند.
3-دادگری: دادگری نیز خصلتی است که در شاهنامه ستایش شده است. دادگری لازمه مردمدای و فرمانروایی شهریاران است. همانگونه که اهورامزدا جهان را به یاری اشه نگه میدارد پادشاهان شاهنامه نیز میبایست به یاری «داد» نگهبان ایرانشهر و ایرانیان باشند.
اگر پادشا را بود پیشه داد               بود بیگمان هر کس از داد شاد!
از امروز کاری به فردا ممان          که داند که فردا چه گردد زمان؟      
(فردوسی، 1394: 622) 
4-فرهمندی: فّر به عنوان تأیید الهی به هرکسی داده نمیشود، زیرا نیرویی ایزدی است که خداوند آن را به هرکس بخواهد میبخشد، کسی که قابلیت و شایستگی آن را داشته باشد و به تمام وظایف اخلاقی، اجتماعی و معنوی خود عمل کند. براین اساس، فّر ایزدی تنها ویژه شاهان نیست، بلکه گاه به دلاورانی چون رستم یا سیاوش نیز تعلق میگیرد و آنان را بر همگان برتری میبخشد. فّر بر اثر گناه از دست میرود و فّر از دست رفته ممکن است با ریاضت و پالودگی از گناهان باز گردد (دهقان، 1383: 157).
به یزدان شوم یک زمان ناسپاس                     به روشنروان اندرآرم هراس
ز من بگسلد فرّه ایزدی                                گرآیم به کژّی و راه بدی
(فردوسی، 1394: 887) 
 
5-بینیازی: از دیدگاه فردوسی گیتی سرای سپنج و گذرگاهی ناپایدار است. وی در سوگ مرگ کیومرث و انوشیروان که از دیدگاه شاهنامه هر دو شاهانی کامیابند و وظایف خود را در روی زمین بهدرستی انجام داده و پیروز شدهاند و با کامیابی در میگذرند، جهان را افسانهای سراسر فریب میخواند. 
چه بندی دل اندر سرای سپنج؟            چه یازی به رنج و چه نازی به گنج؟
(فردوسی، 1394: 367) 
6-خیرخواهی: فردوسی در جایجای شاهنامه هنگام شرح داستانها و رویدادها بر نیکاندیشی و خیرخواهی افراد فرهیخه تأکید میکند و بر این باور است که این افراد اغلب یاری رساندن به همنوع، راهنمایی کردن دیگران و دعوت آنها به داشتن منشنیک، پرستش ایزد یکتا، صلحطلبی، دادگری و ... را یکی از وظایف و مسئولیتهای خود میدانند و به زبان پند و اندرز مردم را به انجام نیکی سفارش میکنند و از عاقبت و سرانجام بدی کردن هشدار میدهند.
جهان چون شما دید و بیند بسی                نخواهد شدن رام با هر کسی!
کنون هر چه دانید از کردگار        بود رستگاری به روز شمار
بجویید و آن توشهی ره کنید!         بکوشید تا رنج کوته کنید!
(فردوسی، 1394: 66) 
7-دوراندیشی: فردوسی در ذکر ویژگیهای افراد برگزیدهاش بر این نکته تأکید میکند که این افراد به واسطه شناخت درست و دقیق و کامل از خود، توانایی شناخت بهتر و صحیحتر جهان را دارند و قادرند به موضوعات و مجهولاتی پی ببرند که دیگر افراد قادر به درک آنها نیستند. 
ازیرا که پروردهی پادشا                 نباید که باشد مگر پارسا!
سخنگوی و روشندل و پاکتن          سزای ستودن به هر انجمن!
(فردوسی، 1394: 57) 
8-سامانبخشی: از دیگر امتیازات ویژه انسان آرمانی و کمال یافته شاهنامه رعیتپروری، آبادگری و پایبندی به تعهدات بزرگ اجتماعی آنان است که به سامان امور اجتماعی منجر میشود. وجود این افراد سراسر سازندگی و آبادانی را برای مردم در پی دارد، زیرا این وظیفه و رسالت سنگین، یعنی ایجاد نظم و سامان اجتماعی و برقراری صلح و آرامش و رسیدگی به مردم را وظیفهای از سوی ایزد دادگر میدانند و تمام توان خود را برای انجام این تعهد به کار میبرند.
دل شاه بهرام ناشاد گشت          ز یزدان بترسید و بر داد گشت
به موبد چنین گفت کای روزبه                دریغست ویران چنین خوبده!
برو تیز و آباد گردان ز گنج!                چنان کن کزین پس نبینند رنج!
...
زمین را بدآباد کردن گرفت،            همه مرزها را سپردن گرفت،
ز همسایگان گاو و خر خواستند،         همه دشت یکسر بیاراستند،
خود و مرزداران بکوشید سخت         بکشتند هر جای چندی درخت
چو یک مرز ازین ورزش آباد گشت      دل هرکه دید اندر آن شاد گشت!
(فردوسی، 1394: 498-499)
4-1-5-موسیقی
در این سطح، شاخصهایی مانند موسیقی بیرونی (وزن خاص)، موسیقی کناری (قافیه و ردیف)، موسیقی درونی (واجآرایی، صدا معنایی، تکرار، جناس و سجع) مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
یکی از جلوههای سطحآوایی و موسیقیایی شعر اعتراض، موسیقی بیرونی (وزن خاص) است. درباره اهمیت و نقش موسیقی در انتقال محتوا و پیام شعر باید گفت: «موسیقی؛ معنی، تخیل و عاطفه نهفته در شعر را به مخاطب منتقل میکند» (فیاضبخش، 1384: 164) موسیقی بیرونی همان وزن عروضی است، براساس کشش هجاها و تکیهها. (براتی و نافلی، 1389: 65)
بهترین وزن برای بیان محتوای حماسی، بحر متقارب محذوف یعنی فعولن فعولن فعولن فعل میباشد؛ اما در تعمیم این اصل به کلیات بیشتر، باید گفت اوزانی که نسبت هجاهای بلند به هجاهای کوتاه بیشتر و دارای وزنهای ضربی، تند و کوبنده باشد برای بیان مفاهیم اعتراض و انتقادی مناسبتر است. «قافیه در شعر حماسی باید تداعی کننده فضای حماسی و در واقع مکمل لحن حماسی باشد و موسیقی حاصل از آواها و کلمات را غنا بخشد و تکمیل کند، حسی و عینی باشد و با فضای حماسی هماهنگی داشته باشد» (حمیدیان، 1383: 440)
به دلیل زبان حماسی شاهنامه، فعل در ابتدای مصرع آورده میشود و قافیهها غالباً اسمی هستند و از جنبه موسیقیایی و صوت و طنین، میتوانند بر لحن اثرگذار باشند. برای نمونه، لحن قاطع و حمایت کننده در گفتار سیمرغ با زال، وقتی که زال نمیخواهد از پیش سیمرغ به نزد پدرش سام برود، ولی سیمرغ به حمایتی که همیشه از او خواهد کرد، اطمینان میدهد. در دومین بیت، دو کلمه «پرّ و فرّ» که در جایگاه مهم قافیه هستند، مشدد خوانده میشوند و تأکید و قاطعیت سیمرغ  را بر حمایتش، بر پرّ خود که خاصیت جادویی دارد و بر فرّ که نماد بزرگی سیمرغ است و دلگرمی دهنده به زال است، نمایش میدهند:
گرت هیچ سختی به روی آورند،                 گر از نیک و بد گفتوگوی آورند،
بر آتش برافگن یکی پرّ من!                       ببینی هم  اندرزمان فرّ من!
(فردوسی، 1394: 100)
موسیقی درونی (واجآرایی، کوتاهی و بلندی هجاها، جناس و تکرار)، مثلاً در گفتار کاوس با گودرز وقتی گودرز پیام رستم را (که طلب نوشدارو برای سهراب بود) به او رساند، کاوس با لحنی ترسیده و کینهجویانه اینگونه سخن میگوید:
بدو گفت کاوس کز پیلتن                 که را آب بیشست بر انجمن؟
شود پشت رستم به نیروترا                   هلاک آورد بیگمان مرمرا!
اگر یک زمان زو به من بد رسد         نسازیم پاداش او جز به بد
کجا باشد او پیش تختم به پای؟          کجا راند او زیر پّر همای؟
(فردوسی، 1394: 298)
واحدهای زبر زنجیری (آهنگ، تکیه، درنگ)، گاهی برای بزرگ داشتن شخصی یا اغراق کردن در چیزی، تکیه را روی واژهای میگذارند که لحنشان را به هدفی که دارند، برساند. مثلاً در گفتار رستم با تهمینه بعد از شبی که در سمنگان با هم وصلت کردند و رستم میخواست به ایران برود، درباره پسری که به دنیا خواهد آمد سخن میگوید و او را به سام نریمان- که برای او نماد بزرگی است- تشبیه میکند. در این گفتار، تکیه روی سام نریمان است تا با لحنی بزرگ دارنده، آن پسر را نیز بزرگ بدارد.
ور ایدون که آید از اختر پسر               بنندش به بازو نشان پدر
به بالای سام نریمان بود!                  به مردی و خوی کریمان بود!
فرود آرد از ابر، پرّان عقاب!                نتابد به تندی برو آفتاب!
 (فردوسی، 1394: 264)
گاهی با لحن بیپروا و سرزنشوار و در اوج عصبانیت، فعل در ابتدای جمله آورده میشود و لحن گوینده به این طریق، تندتر به گوش خواننده میرسد:
مانند گفتار پیران با افراسیاب وقتی افراسیاب دستور کشتن بیژن (نوه رستم و پسر گیو) را بخاطر ورودش به حرمسرا به همراه منیژه (دختر افراسیاب) داد. با لحنی عصبانی و سرزنش کننده و بیپروا چنین خطاب می‌کند:
همی غم خورم تا بدآرام من                   نجمبد کسی کم کند نام من
که من شاه را پیش ازین اَند بار            همی دادمی پند بر چند کار
به گفتار من هیچ نامد فراز             بدو داشتم کارها دست باز
مکش –گفتمت- پور کاوس را              که دشمن کنی رستم و طوس را
(فردوسی، 1394: 652)
در نمونهای از اشعار شاملو، ذیل موسیقی حرکت و آوای کند مصوتهای بلند، هم شکوه و عظمت حماسی و هم رجز خوانی پهلوانان را در میدان جنگی تنبه تن، تداعی میکند:
ابلها/ مردا/ من دشمن تو نیستم/ من انکار توام 
(شاملو، 1371: 42)
راه من پیداست/ پای من خسته است/ پهلوانی خسته را مانم که میگوید سرود کهنه فتحی قدیمی را/ با تن بشکستهاش تنها/ زخم پردردی به جا مانده است از شمشیر و دردی جانگزای از خشم
 (شاملو، 1355: 113)
 
براساس بررسیهای بهعمل آمده نزدیک به یک سوم شعر قیصر امین پور در بحر «رمل مثمن محذوف»، سروده شده و این خود نشان از تأثیر روح حماسی در شعر اعتراض شاعر میباشد. «رمل مثمن»، آمیزهای است از «حسرت و اعتراض» و غالب شعرهای اعتراض قیصر در بحر رمل سروده شده است.
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد                آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود ابری شد ولی باران نداشت             رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف عین آینه            آه این آینه کی غرق غبار و گرد شد؟
هرچه با مقصود خود نزدیکتر میشد نشد       هرچه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد شد
هرچه روزی آرمان پنداشت حرمان شد همه          هرچه میپنداشت درمان است عین درد شد  
در اگر مرد است با دل راست رویارو شود                پس چرا از پشت خنجر زد و نامرد شد؟              
(امین پور، 1389: 48)
شعر در وزن "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن" سروده شد، نسبت هجاهای کوتاه یازده به چهار است. علاوه بر این، محتوای آن نیز اعتراض است، اعتراض به زنگاری شدن دل انسان.
کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم                    تا حادثهی سرخ رسیدن نرسیدیم 
خون خوردهی دردیم و چراغانی داغیم               گل کردهی باغیم و به چیدن نرسیدیم
زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود                         شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم
 (امینپور، 1389: 219)
دیگر جلوههای سطح آوایی و موسیقیایی شعر اعتراض، موسیقی کناری است. موسیقی کناری، تنوع گستردهای دارد. «آشکارترین نمونههای آن قافیه و ردیف است» (محسنی، 1382: 11)
شاعر اعتراض پرداز باید به انتخاب واژههای قافیه از نظر صوت، طنین و وجه موسیقیایی آن توجه کند؛ هرچهقدر قافیه موسیقیاییتر باشد، تأثیر آن بیشتر خواهد بود.
جوشش و غلیانی که در اشعار اعتراضی قیصر وجود دارد، نشانگر روح ناآرام حماسی اوست. در شعر «غزل پنجره»، شاعر از ردیف طولانی «و کمی پنجره»، برای افزایش موسیقی شعر بهره جسته است؛ زیرا «ردیف باعث ایجاد وحدت بین شاعر و مخاطب میشود» (روحانی و عنایتی، 1390: 75) و با استفاده از آرایه تکرار در واژه «پنجره»، که نماد رهایی و آزادی است، شعر را حماسی و اثر آن را کاراتر و ماندگارتر ساخته است:
یک کلبه خراب و کمی پنجره                یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ایکاش جای این همه دیوار و سنگ          آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه‌چال سراسر سؤال           چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
(امین پور، 1389: 218)
«س» در مصراع بالا تداعیگر محکومیت به سکوت میباشد. شاعر با استفاده از واجآرایی در حرف «س» این مفهوم و این حس را به مخاطب القاء مینماید.
سومین جنبه از سطح آوایی و موسیقیای شعر اعتراض، موسیقی درونی است. «موسیقی درونی، حاصل هماهنگی و ترکیب کلمات و طنین خاص هر حرف در مجاورت با حروف دیگر است» (شفیعیکدکنی، 1386: 51)
در شعر حماسه، عنصر نغمه حروف (واج آرایی) و نظم و ترکیب حروف و آواها، تداعیگر فضای حماسی و القاکننده اندیشه و محتوای حماسی است. قیصر از آرایه "واج آرایی"، به فراوانی استفاده کرده است، بهطوری که یکی از پرکاربردترین آرایههای اشعار حماسی او، آرایه واجآرایی است. 
خستهام از این کویر، این کویر کور و پیر/ این هبوط بیدلیل، این سقوط ناگزیر/ آسمان بیهدف، بادهای بیطرف/ ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر
(امین پور، 1389: 300)
کُشت تقدیر تو ما را به که باید گفت؟/ مُردم از درد خدا را به که باید گفت؟/ سرنوشتم اگر این است که میبینم/ حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟/ آی خطخوردگی صفحه پیشانی!/ این همه خطِ خط را به که باید گفت؟/ مو به مو حادثه بارید به هر بندم/ تیر باران بلا را به که باید گفت؟/ هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد/ وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟
 (امین پور، 1389: 225)
یکی دیگر از جلوههای آشکار موسیقی درونی، آرایه تکرار است. «واجآرایی پراکنده انواع جناس، تکرار واژه در یک یا چند بیت، تکرار مصراع در طول قالب شعری، ردالصدر، ردالعجز از جلوههای مختلف تکرار میباشد» (براتی و نافلی، 1389: 62)
تکرار چه بهصورت مرئی (تکرار واژه) و چه نامرئی (نغمه حروف)، «باعث افزایش موسیقی کلام و القای معنی مورد نظر شاعر به خواننده میگردد» (برگ بیدوندی و خسروی، 1394: 2). درونمایه شعر حماسی با وزن و موسیقی کلام همخوانی ویژه دارد و با خواندن این اشعار حالت عاطفی مخصوص آن به خواننده منتقل میشود.
شاخهها تن به تقاضای شکستن دادند / برگها یک به یک از شاخه به خاک افتادند/ باز موسیقی تار شب و قانون سکوت/ بادها باز همآواز عزا سر دادند/ بس که خمیازه فریاد کشیدم، دیری است/ خوابهام همه کابوس، همه فریادند/ لب به آواز گشودم به لبم مُهر زدند/ چشمم آمد به سخن، سرمه به خوردش دادند
 (امین پور، 1389: 307)
 شاعر با بهکارگیری آرایههایی چون ردالصدر الی العجز، در واژه "همین" در بیت اول و "زمین" در بیت دوم و ردالعجز در واژه "زمین"، تکرار آشکار واژههای چرا، همیشه، همین، زمین و زمان و بهرهمندی از جناس ناقص اختلافی بین واژههای زمین و زمان، همین و همان، زمان و امان، مهر و قهر و جناس ناقص افزایشی بین واژههای زمان و زمانه و زمین و زمینه علاوه بر ارتقای وجه زیباشناسی شعر، جنبه اعتراض آن را به شدت افزایش داده است.
4-2-ساختار آثار حماسی
4-2-1-فضاسازی در آثار حماسی
فضاسازی یکی از عناصر شکلگیری داستان است. «فضا اصطلاحی شایع و متداول برای حال و هوای معنوی‌،‌ عاطفی‌،‌ احساساتی یا عقلی است که بر یک اثر ادبی‌،‌ نمایشنامه‌،‌ فیلم یا حتی نقاشی حاکم و غالب است» ( Gray, 1990؛ به نقل از عمرانپور، 1386: 98).‌ امروزه در بررسی آثار ادبی به مبحث فضاسازی بسیار توجه شده است و منتقد ادبی همواره در پی کشف تمهیدات خالق اثر برای ساختن و پرداختن فضا در روایت است. خالق اثر ادبی برای باورپذیرشدن داستان خود، ناچار به فضاسازی میپردازد و از طریق ذکر جزئیات، نمایش نشانههایی در فضای داستان و توصیفاتی که بیشتر جنبه درونی و ذهنی دارد، مخاطب را به دانستن ادامه داستان ترغیب میسازد و روح مسلط بر اثر را القا میکند؛ به عبارت دیگر، فضا و رنگ، سایهای است که داستان بر اثر ترکیب عناصرش، بر ذهن خواننده میافکند (مستور، 1379: 49). در صورتی که هماهنگ با موضوع داستان باشد، بر عناصر دیگر همچون پیرنگ و درونمایه نیز اثر میگذارد. این عنصر، بهویژه در روایت داستانهای حماسی در موفقیت یا عدم موفقیت حماسهسرا نقش تعیین کنندهای دارد. در این داستانها، فضاسازی با شیوهای غیرمستقیم، از طریق چینش جملات و با نشانههایی که در فضای داستان جریان دارد، صورت میپذیرد. (اسماعیللو، 1384: 161)
فردوسی در مقدمهی داستان رستم و اسفندیار، داستان را با وصف بهار، آغاز میکند. آنچه از بهار به یاد داریم غلغله و هیاهویی است که سراسر طبیعت را فرا میگیرد و شادی و شعفی که در همه جا موج میزند. زندگی، پویایی و سرمستی، اینها آن چیزی است که با شنیدن نام بهار در ذهن تداعی میشود، اما اینجا، سخن از نوعی دیگر است. درست است که در بیت آغازین سخن از می و شادمانی است و بوی مشکی که از جویبار به مشام میرسد. اما میبینیم که درست بعد از آن، سخن از خروش هوا و جوش زمین به میان میآید و فردوسی ناگهان از عدم تمکن مالی و تنگدستی خویش گله کرده و به نوعی اندوه فروخوردهی خویش را بیان میدارد.
هوا پر خروش و زمین پر ز جوش           خنک آنکه دل شاد دارد به نوش!
درم دارد و نان و نقل و نبید                   سر گوسپندی تُواند برید
مرا نیست، فرّخ مر آن را که هست             ببخشای بر مردم تنگدست!
(فردوسی، 1394: 135)
او از میان عناصر طبیعت، سخن از بلبل میگوید و ابر و باران که ملازمان همیشگی بهارند. بلبل در بوستان به ناله و زاری پرداخته و گل از نالیدن اوست که میروید و میبالد:
به پالیز بلبل بنالدهمی                 گل از نالهی او ببالد همی
(فردوسی، 1394: 135)
باد و باران بهاری که همواره عامل بالندگی گل محسوب میگردند، این بار او را دچار رنج و سختی کرده، میخمانند و خواب در تمام شب به دیدگان بلبل نمیآید. ابر را با باد و نم، که در حقیقت همان اشک و آه است، همراه میبینیم و نرگس را دژم و فسرده. براساس همین فضای اندوهبار است که فردوسی برخلاف همیشه، داستان را از زبان بلبل نقل میکند نه دهقان. بلبل همواره نماد عاشقی محکوم به هجران و فراق بوده که در اندوه و دوری گل نواهای سوزناک سر میدهد. این که داستانی از زبان چنین شخصیتی نقل شود، به خودی خود رگههایی از اندوه و حرمان بر پیکرهی داستان بهوجود میآورد.
همچنین در مقدمه داستان رستم و اسفندیار، با ابیاتی مواجه میشویم که با شک و دودلی همراهند و عموماً با واژهی «گر» (به معنی یا) میآیند.
ندانم که عاشق گل آمد گر ابر                    چُن از ابر بیم خروشِ هزبر
 (فردوسی، 1394: 135)
فضاسازی طبیعی در داستان رستم و اسفندیار بسیار هنری است. فردوسی با به کارگیری کمترین واژگان، در ایجاد چنین فضایی بسیار موفق و کامیاب است. زمانی که اسفندیار، کتایون را از تصمیم خود مبنی بر نزد شاه رفتن و طلب تاج و تختی که از مدتها پیش به او وعده داده بود میآگاهند. تعبیر اسفندیار از دمیدن صبح غریب مینماید. او میگوید زمانی که آفتاب برآید. گویی آفتاب در برآمدن و طلوع کردن اکراه و اجباری دارد و خود تمایلی به بالا آمدن و طلوع کردن ندارد و این سپهر است که باید او را برآورد. و شاید به تعبیری دیگر بشود گفت که این به علت تیرگی و خفقان شب است که آفتاب برای طلوع کردن نیاز به همراهی و همیاری سپهر پیدا میکند:
کنون چون برآرد سپهر آفتاب              سر شاه بیدار گردد ز خواب،
بگویم بدو آن سخنها که گفت؛               ز من راستیها نباید نِهفت!
(فردوسی، 1394: 136)
در آغاز فصل «خواستن اسفندیار پادشاهی را از پدر» توصیفی که از صبح آورده شده رزمی است و به صحنهی مبارزهی پهلوانان میماند. به عبارتی، بیانگر خشم و کینی است که در مقدمهی داستان نیز آورده شده:
چو برگشت شب گرد کرده عنان                   سپیده برآورد رخشان سنان،
نشست از بر تخت زر شهریار                    بشد پیش او فرخاسپندیار
(فردوسی، 1394: 138)
در این تصویر سپیده چونان پهلوانی است که «رخشان سنان» بر میکشد و شب را مجبور میکند که «گرد کرده عنان» و شتابان بگریزد. و یا زمانی که بهمن به قصد نابود کردن رستم، سنگی عظیم را از بالای کوه به سمت او میغلتاند، رستم بیآنکه از جای خود برخیزد و یا حتی گوری را که در دست داشته، بر زمین بگذارد آرام منتظر میماند و زمانی که سنگ به او میرسد، تنها پاشنهی پا مسیر آن را تغییر میدهد. این واقعه نه تنها در ایجاد شخصیت رستم که پهلوانی است بس شگفت مؤثر است بلکه فضایی را که به رعب و هراس بهمن از رویارویی اسفندیار با چنین پهلوانی منجر میشود، به خوبی ترسیم میکند و درست بعد از دیدن چنین صحنهای است که بهمن با دلی غمگین خطاب به موبد میگوید:
هم گفت: «اگر فرخّاسپندیار                کند با چنین نامور کارزار،
تن خویش در جنگ رسوا کند             همان به که با او مدارا کند
گر ایدون که او بهتر آید به جنگ                همه شهر ایران بگیرد به چنگ!
(فردوسی، 1394: 149)
شاملو نیز در اشعارش از فضاسازی در حماسه استفاده کرده است: شاملو نیز با استفاده از توصیف عناصر طبیعت فضای حماسی را القا میکند.
که اسبانی/ ناگاهان به تگ/ از گردنههای گردناک صعب/ با جلگه فرود آمدند/ و بر گردۀ ایشان/ مردانی/ با تیغها/ برآهیخته
 (شاملو، 1372: 43)
یکی دیگر از شگردهای این فضاسازیها بهره بردن از تصاویر اسطورهای، تاریخی و حماسی است. شخصیتهایی چون اسکندر، اسفندیار، رستم، رخش، زال، سیاوش، فریدون، آشیل، هرکول، پرومته، سیزیف، ضحاک و پرومته در ساختن این تصاویر به کار گرفته میشوند؛ مانند: 
رهایش کن/ رهایش کن/ اگر چند/ قیلولۀ/ دیو آشفته میشود
 (شاملو، 1373: 28)
من از بلندی ایمان خویشتن ماندم/ در این بلند که سیمرغ را بریزد پر 
(شاملو، 1352: 8)
نه فریدونم من/ نه ولادیمیرم که/ گلولهای نهاد نقطهوار/ به پایان جملهای که مقطع تاریخش بود/ نه باز میگردم من/ نه میمیرم
 (شاملو، 1355: 311)
موجودات وهمی و اساطیری چون سیمرغ، اهریمن، اژدها، دیو، غول، ارواح، هفت دریا، طلسم، جادو، قاف، فلک، یزدان و دوزخ، در تصویرپردازیها به شکلگیری فضای اساطیری- حماسی کمک میکنند؛
چرا قلبها دیگر جز فریبی آشکاره نیست/ و در پناهگاه آخرین، اژدها بیضه نهاده است
 (شاملو، 1355: 300)
هلال روشن/ در آبگیر سرد/ شکسته است/ و دروازۀ نقرهکوب/ با هفت قفل جادو/ بسته است
 (شاملو، 1373: 24) 
تا از گزند اهرمنان کتابخوار/ -که مادر بزرگان نرینه نمای خویشند- امانمان باد
 (شاملو، 1350: 35)
تصاویری که با افزارهای جنگ ساخته میشوند، واژگان تصویرگر نبرد هستند و بخشی از ماهیت شعر حماسی را میسازند. از جمله این تصاویر، پهلوان، اسب، باره، پیکار، پیل، پتک، پرچم، پیکان، تیر، تیغ و ....
کنار شب/ خیمه برافراز/ اما چون ماه برآید/ شمشیر/ از نیام/ برآر/ و در کنارت/ بگذار ...
 (شاملو، 1373: 20)
تصاویر طبیعت، نیازهای دیگر حماسه نو را برآورده میکنند یکی از این نیازها تصویرگری حس عظمت و شکوه است، نیاز دیگر بیان عواطفی است که بر عناصر طبیعی فرافکنی میشود و تصاویر طبیعت آن را تداعی میکند. 
ای سرود دریاها/ بگذار در ساحل خشمناک غریو تو موجی زنم/ و به سان مروارید یکی صدف/ کلمهای در قالب تو باشم/ ای سرود دریاها
 (شاملو، 1382: 238)
هر چند جنگی از این فرسایندهتر نیست/ که پیش از آن که باره برانگیزی/ آگاهی/ که سایه عظیم کرکسی گشوده بال ... 
(شاملو، 1371: 44)
4-2-1-1- اغراق؛ صنعت ادبی معنوی در ایجاد فضای حماسی
«اغراق» فینفسه آرایهای خارقالعاده در فضاسازی حماسه و از نیرومندترین عناصر القای بیان هنری و از مهمترین صور خیال در شاهنامه است (شفیعیکدکنی، 1393: 137). به عبارت دیگر، اساس فکر حماسی بر مبالغه و اغراق نهاده شده است، آن هم اغراقهایی که معمولاً نتیجه تشبیهها، استعارات و کنایههاست (فشارکی، 1379: 78).
اغراق را به سبب آمیخته بودن حماسه با اعمال محیرالعقول و بیان مبالغهآمیز اعمال و وقایع در حماسه، باید جزو ذات این نوع از شعر دانست نه یک صنعت بدیعی؛ زیرا آنجا که شاعر حماسی در منظومه قهرمانی با اموری خارج از حد عادت روبهرو میشود، مبالغه در وصف پهلوانیها و هنرنماییهای اشخاص حماسه و توصیف وقایع میدانهای جنگ، امری ضروری محسوب میشود و اگر اینگونه افکار از حماسه حذف شوند، چیزی جز حقایق عادی باقی نمیماند و دیگر نمیتوان آن اثر را حماسی نامید (صفا، 133: 270). 
چنین گفت رستم که نام من ابر!             اگر ابر کوشد به جنگ هزبر!
همه نیزه و تیغ بار آورد                        سران را سر اندر کنار آورد
به گوش تو گر نام من بگذرد                 دم جان و خون دلت بفسرد!
نیامد به گوشت به هیچ انجمن                کمند و کمان گَو پیلتن؟!
هر آن مام کو چون تو زاید پُسر               کفندوز خوانمش اگر مویهگر!
تو با این سپه پیش من راندهیی             همی گوز بر گنبد افشاندهیی!
(فردوسی، 1394: 217)
فردوسی در توصیف رستم اینگونه اغراق داشته است:
یکی نعره زد در میان گروه                          تو گفتی بدرّید دریا و کوه
(فردوسی، 1394: 219)
سوی رخش رُخشان بیامد دمان              چن آتش بجوشید رخش آن زمان 
(فردوسی، 1394: 210)
به تاریکیاندر یکی کوه دید               سراسر شده چاه ازو ناپدید
به رنگ شبه روی، چون برف موی         جهان پر ز پهنا و بالای اوی
سوی رستم آمد چو کوهی سیاه            از آهنش ساعد، وُ زآهن کلاه
 (فردوسی، 1394: 222)
چو شیر اندرآمد میان بره                     همه رزمگه شد ز کشته خره
در و دشت شد پر ز گرد سُوار             پراگنده گشتند در کوه و غار
همی گشت رستم چو شیر دُژم             کمندی به بازودرون شست خم
بداولاد چون رخش نزدیک شد         بکَردار شب روز تاریک شد
(فردوسی، 1394: 217)
اغراق در شعر نو حماسی، نه بزرگنمایی غیرقابل تحقق پهلوانان و کشاندن آنها به جمع خدایان کهن، بلکه بزرگداشت قهرمانان و انسانهای آرمانی معاصر و بزرگداشت شهادت و مرگ سرخ پیروزمندانه پهلوانان حماسههای نو است. در این نوع اغراقها، هم شکوه و عظمت قهرمانیهای پهلوانان نوین و هم ایمان و دلبستگی عاشقانه شاعر نسبت به آنان و آنچه که جان را در بهای به دست آوردنش پرداختهاند، دیده میشود:
شما که عشقتان زندگی است/ شما که خشمتان مرگ است/ شما که تاباندهاید در یأس آسمانها/ امید ستارگان را/ شما که به وجود آوردهاید سالیان را/ قرون را/ و مردانی زادهاید که نوشتهاند بر چوبه دارها/ یادگارها/ و تاریخ بزرگ آینده را با امید/ در بطن کوچک خود پروریدهاید/ و شما که پروریدهاید فتح را/ در زهدان شکست/ ... / شما که در سفر پر هراس زندگی مردان را/ در آغوش خویش آرامش بخشیدهاید/ و شما را پرستیده هر مرد خودپرست،/ ... 
(شاملو، 1382: 239-241)
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگسترد/ آن که نهال نازک دستانش/ از عشق/ خداست/ و پیش عصیانش/ بالای جهنم/ پست است
 (شاملو، 1382: 750)
یکی از ابزارهای توصیف زیبا، آوردن علت اغراقآمیز با چاشنی شاعرانه است که به آن در اصطلاح ادبی «حسن تعلیل» گویند. حسن تعلیل همانطور که از نامش پیداست «آوردن دلیل شاعرانه و خیالانگیز و زیبا برای امری است. آن هم دلیلی ادّعایی نه واقعی، برای زیباییآفرینی» (وحیدیان کامیار، 1379: 146) بنابراین زمانی تعلیل زیباست که ادعایی باشد و با مطلب مورد نظر مناسبتی لطیف داشته باشد. استاد طوس در توصیف صحنهها و حوادث از این ویژگی به خوبی بهره برده است:
برآمد خروشیدن دار و کوب         درفشیدن خنجر و زخمِ چوب
بر آن ترگِ زرّین و زرّینسپر         غمی شد سر از چاکچاکِ تبر
تو گفتی که ابری برآمد ز کُنج             ز شَنگَرف بیرنگ زد بر تُرُنج
(فردوسی، 1394: 193)
همانطور که گفته شد تناسب میان مجموعهها، میتواند هالهای معنایی ایجاد نماید به تعبیر ژاک دریدا: وجود عوامل فرازبانی که قادر است پیرامون واژه هالهای معنادار ایجاد کنند، و این هاله ابهامانگیز، دقیقاً همان چیزی است که فرد را در برخورد با کلمه بهسوی یک سلسله معانی و اشارات ضمنی رهنمون میشود؛ کاری که حتی مترادف آن واژه از پس آن بر نخواهد آمد؛ چون کلمات مترادفی که بهصورت ظاهر، معنی و مفهوم واحدی را در زبان میرسانند، از نظر ساختمان و سرشت بار عاطفی، یکسان و همارزش نیستند (پورنامداریان، 1381: 391). با توجه به آنچه گفته شد، غنای ارزشی واژگان نه به خاطر دلالت مستقیم و معنای قاموسی آنهاست بلکه این مفهوم ضمنی یا رمزی واژه است که از قوت بیشتری برخوردار است. خواننده با ورود به هاله معنایی کلمات که از ارزشهای ضمنی واژه محسوب میشود ممکن است در دنیای اثر قرار گرفته و لذت ببرد؛ اما این لذت، لذتی زبانی و زیباشناختی از منظر ادبی محسوب نمیشود و تنها تداعی معانی است که عوامل فرازبانی را در پیرامون واژهای خاص برجسته کرده و بدان غنا میبخشد. مانند آنچه در شعر زیر از شاملو میخوانیم:
من بینوا بندگکی سر به راه نبودم/ و راه بهشت مینوی من/ بُزرو طوع و خاکساری نبود/ مرا دیگرگونه خدایی میبایست/ شایسته آفرینهای/ که نواله ناگزیر را/ گردن/ کج نمیکند 
(شاملو، 1373: 35)
4-2-2- لحن در آثار حماسی
لحن نیز کمک بسیاری در فضاسازی میکند و در راستای ایجاد فضای حماسی، مؤثر است. یکی از شگردهای زیبایی‌آفرینی و القای کلام به مخاطب در شاهنامه لحن است. «لحن آهنگ بیان نویسنده ... طرز برخورد نویسنده با موضوع و شخصیت‌های داستان است» (میرصادقی، 1397: 521). و بسته به موضوع، بنا بر سیر جریان داستان و با استفاده از واژگان و چینش آن‌ها، با ایجاد فضاهایی عاطفی از جمله فضای جنگ و حماسه را القا میکند. در داستان حماسی لحن و آهنگ کلام و ترکیب‌بندی آن احساس شور و رزم را برمی‌انگیزاند و توجه مخاطب را به قهرمانان داستان یا موقعیت آن‌ها جلب می‌کند. فردوسی با تسلط بر ظرافتهای زبانی و ادبی، با تغییر لحن در بیان داستانها توانسته در مخاطب نوعی همگرایی ایجاد کرده و احساسات او را در متن داستان برانگیزد. فردوسی لحنهای مختلفی و متنوعی چون لحن عصبانی، صمیمانه، تعجّبی، تحقیرآمیز، تفاخرآمیز، خصمانه، شادمانه، اندوهگینانه، امیدوارانه، نادمانه و متحسّرانه، سرزنشگرانه، مبشّرانه، درخواست و تقاضا، عاشقانه و وفادارانه، مضطربانه، گلایهآمیز، انتقادگرانه، ناصحانه، مؤدبانه، دعایی را چنان به کار میبرد که خواننده را محسوط خود میسازد. او برای زیبا نمودن لحنها از عوامل سبکی گوناگونی همچون فرایندهای واجی (اماله، ادغام، تسکین، تخفیف، تشدید، ابدال و الف اطلاق)، هجاها، واژهها و ترکیبات در داستانهای شاهنامه استفاده میکند و ما در شاهنامه هم با لحن حماسی مواجهیم و هم لحن غنایی که در این میان غلبه با لحن حماسی است. (عزیزپورمعلم، پاشاپاسندی، جهانیان، 1400: 93)
یکی محمر آورد و آتش فروخت             وز آن پر سیمرغ لختی بسوخت
هم اندرزمان تیرهگون شد هوا            پدید آمد آن مرغ فرمانروا
(فردوسی، 1394: 152)
لحن سرزنشگرانه رستم، زمانی که پی میبرد رخش را گم کرده است.
همی گفت کاکنون پیاده نوان            کجا پویم از ننگ تیرهروان
... 
چه گویند گُردان که اسپش که برد       تهمتن بدانجا بخفت، ار بمرد؟!
کنون رفت باید به بیچارگی            به غم دل سپردن به یکبارگی
(فردوسی، 1394: 262)
4-2-3-وزن و قالب حماسی
وزنی که شاهنامه فردوسی بدان سروده شده در «بحر متقارب» است و از بس در زبان فارسی منظومههای مختلف بدان سرودهاند معروفترین و رایجترین اوزان شعر فارسی برای سرودن مثنوی‌های حماسی شده است. 
فردوسی این بحر را برای نظم داستانهای ملی ایران اختیار کرده است و پس از او همه کسانی که داستانهای دیگر را نظم کرده و یا فتح و غزوات و کشورگشاییهای ممدوحان خود را بنظم آوردهاند همین راه را رفته و همین وزن را بکار بردهاند.
نفیسی (1389) در بارة کاربرد وزن شعر در بیان مضامین و محتوای آثار آورده است که «با دقت در اوزان شعر فارسی بر ما مسلم میشود که اوزان شعر در قدیم کاملاً با مضامین آن پیوستگی داشته و با موسیقی مربوط بوده است چنانکه برای تهانی [شادباش‌ها] وزنی خاص و برای مرائی [ریاکاری‌ها و خودنمایی] اوزان دیگر و برای شرح مغازی اوزان دیگر و برای مدایح اوزانی و برای مغازلات اوزانی و برای تشبیبات اوزانی و برای مواعظ اوزانی و برای حماسیات اوزانی و حتی برای موضوعهای فرعی مانند بهاریه و خزانیه نیز اوزان خاصی بوده است و شاعر آزاد و مختار نبوده که هر مضمونی را به هر وزنی که میخواسته است بسراید. پیداست که گاهی گذشته از تناسب وزن با موضوع مناسبات لفظی و لغوی را با وزن شعر نیز رعایت می-کردهاند چنانکه همه داستانهای رزمی و افسانههای قدیم حماسی ایران را به بحر متقارب نظم کردهاند زیرا در این داستانها نامهای باستانی ایران بوده است که جز در این بحر در بحر دیگر نمیآمده است» (نفیسی، 1389: 133-142).
قالب مثنوی در شعر حماسی از دیرباز رایج بوده است. مثنویهای دوره قاجار و مشروطه نیز وزن و قالب حماسی سنتی را داشتند و حتی تا این اواخر نیز شاعران برای حماسهسرایی از آن سود میجستهاند. تا قبل از ظهور نیما، آثار حماسی که به پیروی از شاهنامه حکیم طوس سروده شده است. از حماسههای دینی و تاریخی و یا اشعار حماسی بیشتر از همین وزن و قالب مرسوم پیروی کردهاند. بهمن کرمی، شاعر گمنام، پس از جنگ ایران و عراق، منظومهای دوهزار و پانصد بیتی به نام شاهدنامه به تأسی از شاهنامه سروده است که «جزالت و استواری کلام فردوسی را فرایاد میآورد: 
بود جنگ ز آثار وحشیگری            دفاع است آیین پیغمبری»
                                                                                     (رزمجو، ج 1: 379)
در قالب قصیده و قطعه نیز شاعرانی چون ملکالشعرای بهار و فرخییزدی بنا به ضرورتهای اجتماعی و بیگانه‌ستیزی و علیه ظلم و استبداد و چپاول وطن اشعاری سرودند که گاهی چاشنی حماسی داشتند. در دوره مشروطه «شاعران غالباً برای تهییج و تحریک خواننده به شعر نوعی چاشنی حماسی میزدند؛ نوعی فکر حماسی و ملی و فخر به گذشته و بیان افتخارات گذشتهی ایران، مایه غرور شاعر میشد» (زرینکوب، 1358: 31).
در اشعار حماسی نو مفهومی به نام عاطفه حماسی شکل میگیرد. عواطفی که به تعاقب شرایط خاص اجتماعی شکل گرفته است مضامینی مانند دعوت مردم به بیداری، تحریک مخاطب به از جان گذشتگی و شهادت در راه آزادی، ایجاد حساسیت در قبال وقایع اجتماعی و سیاسی، امید به آینده، نوید آزادی که نمود عاطفه حماسی هستند. در واقع اگر این مضامین در اشعار کهن از منظر پهلوانی و قهرمانی بررسی میشود در شعر نو حماسی از منظر اجتماعی و سیاسی بررسی میشود که نمود بازتاب شرایط عاطفی جامعه در آثار شاعران است.
منظور از عاطفه حماسی «اندوه یا حالت حماسی است که شاعر از رویداد حادثهیی در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمیتوان پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خواننده خویش منتقل کند بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس نکرده باشد» (شفیعیکدکنی، 1370: 24).
امروزه تعریف حماسه اتساع بیشتری یافته است، تا آنجا که به هرآنچه که «مخاطب را به سرکشیی شرافتمندانه فراخواند و او را برانگیزد تا پاسدار آّبرو و استقلال خود باشد و علیه عواملی که او را به پستی و سرسپردگی حقارتآمیز میخوانند، بایستد حماسه گفته میشود. از اینرو به کمدی الهی «دانته» وبه موبیدیک «ملویل» و حتی به جنگ و صلح «تولستوی» هم گاهی آثار حماسی گفتهاند» (زارع و رضوی، 1391: 164).
به نظر میرسد با توجه به شرایط ویژه اجتماعی- سیاسی عصر حاضر، بایسته است شعر معاصر، حماسهسرایی را با نگاهی نو در بطن خویش پذیرا گردد. علت عمده این موضوع، گسترش تفکر اعتراضی به اوضاع سیاسی جامعه است. روند جریانات سیاسی و شکستهای پیدرپی، شاعران را به سمت رمزگرایی افراطی با محتوایی یأسآلود، برد که این سرخوردگی در دهه 40 زمینه شکلگیری شعر «موج نو» را فراهم آورد؛ در حالی که خیرشهای مجدد سیاسی و اجتماعی در سالهای نخست دهه 50 به شکلگیری ادبیات پایداری منجر شد که با طرح نظریه بازگشت به خویشتن در عرصه سیاست و فرهنگ نمایان شد و به گفتمان مسلط این دهه مبدل شد و در حوزه شعر، شاعران جوانی را تربیت کرد که با پشتوانههای دینی و مذهبی و با توجه به تاریخ صدر اسلام از جمله حوادث و جنگهای نخستین اسلامی، پیامبر و پیشوایان دینی، قهرمانان مذهبی، همچنین قرآن و احادیث، اشعاری در راستای آرمانهای سیاسی انقلاب میسرودند (همان: 32) یاحقی در کتاب جویبار لحظهها جرین شعر نیمایی را به چهار دست تقسیم کرده است: «شعر نو تغزلی، شعر نو حماسی، شعر متعهد، شعر مقاومت» (یاحقی، 1379: 55-60)
بعد از کودتای مرداد 1332 که تمام آزادیخواهان به بند کشیده شدند و خون سرکوب ملت همهجا را رنگین کرده بود، شاعران اندوهگین و ناامید شدند و شعر معاصر برای مدتی حرکت حقیقی و اصیل خویش را از دست داد. شعر به سوی نوعی رمانتیسم فردی گراییده بود و به بیان ناامیدیهای ناشی از شکستهای سیاسی و اجتماعی پرداخت. در چنین شرایطی بود که فریاد اخوان بلند میشود، فریادی که سرخی آسمان را از سرخی لالهها نمیداند؛ بلکه نتیجه سرکوب و کشتار انسانها میشناسد. هوا مسموم است و عقاید، پنهان؛ و مردم در فکر به سلامت بردن جان، مردم آزده همچون درختان یخ زدهاند و جامعه کاملاً دلمرده و به سوگ نشسته است، سرها در گریبان است و دستها پنهان.
شفیعی کدکنی نیز در شعر «آن مرغ فریاد و آتش»، همین مضامین را تکرار میکند و به ترسیم فضایی میپردازد که در آن شب و تاریکی مردمان را به خوابی عمیق فرو برده است. خوابی سنگین که گوش مردمان را از شنیدن فریاد مرغ فریاد و آتش باز میدارد.
در مجموعه در کوچه باغها نشابور هم میتوان به وضوح تأثیر حادثه قیام سیاهکل و شهادت میرزا کوچکخان جنگلی را مشاهده کرد. شاعر در این مجموعه «آرمانهای دیگر در سر میپرورانند؛ زیرا بشارت ظهور یک قهرمان و حلول روح یک ستاره را در خود، احساس کرده و بار دیگر مردمی، پا در رکاب مبارزه با زشتی و ستم نهاده است. پس از امید به پیروزی و نتیجهبخش بودن مبارزه سخن میگوید. این نوع شعرها که لبریز از جوش و خروش انقلابی است و امید به بهروزی در آنها موج میزند در فاصله سالهای 1351 تا 1357 بیشترین خواننده و مخاطب را دارد. شعرهایی از سنخ «سوگنامه» که شاعر ضمن ستایش قیام مبارزان، همگان را به اتحاد و مبارزه علیه نظام استبداد فرا خوانده است» (پارسانسب، 1387: 265).
موجموج خزر از سوک، سیه پوشاناند               بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشاناند
بنگر آن جامه کبودان افق، صبح زمان            روح باغاند کزین گونه، سیهپوشاناند
چه بهاریست، خدا را که درین دشت ملال            لالهها آینه خون سیاووشاناند
(شفیعیکدکنی،1386: 301)
اخوان با استفاده از وزن و قالب نو و زبان حماسی و گرایش به باستانگرایی همانگونه که زرتشت و مزدک را آشتی داد، شعر نو را با زبان و اندیشههای کهن در هم آمیخت. شعر زمستان او سوگوارهای است بر شکست سیاسی 28 مرداد 32 و به تعبیری حماسه شکست است.
چنانکه پیشتر گفته شده شعر آرش کمانگیر نیز در قالب و وزن شعر نو شعری حماسی است هرچند که از نظر هنری و برخی ارزشهای زبانی بر آن ایراداتی رواست.
از جمله موفقیتهایی که شاعران انقلاب بدان دست یافتند سرودن شعر حماسی در قالب غزل است که این قالب سنتی را از قالب ظریف و لطیف آن و از «می» و «معشوق» و «زلف نگار» به مفاهیمی چون «جنگ» و «استقامت» و «انقلاب» سوق داد که لازمه پرداختن به آنها عبور از چارچوبهای قدیمی و سنتشکنی ادبی بود. «عصر انقلاب و دفاع مقدس، عصر تلفیق حماسه و غزل است. کاربرد وسیع عناصر حماسی در قالب غزل به پیدایش سبکی جدید از غزل با عنوان «غزل – حماسه» انجامید. «غزل – حماسه» با سبک و ساختاری لطیف، استوار و شکوهمند نماینده پیوند آشکار بین دو نوع ادبی حماسه و غنا است» (براتی و نافلی، 1388: 49).
یکی از نمونههای بارز تلفیق حماسه- غزل این شعر از غزلهای  قادر طهماسبی متخلص به فرید است:
 بخوان حماسه، که از دل قرار برگردد                       صفیر سوخته‏ام را شرار برگردد
 صداقتم به سریر کلام بنشیند                               صراحتم به سخن، آشکار برگردد
 به چهره‏ام تب غیرت چنان گل اندازد                     که صبر خشم‌کشم را عذار برگردد
 به رهگذار وقاحت نشسته‏ای تا چند                       که ننگ رفته بر این لاله‏زار برگردد؟
 در این بهشت عدالت چه خیره می‏کوشی                که بر مراد ستمکار، کار برگردد؟
 زخون ما و شما آسیا بگردانند                              قسم به خون که اگر روزگار برگردد
 سنان ببارد اگر بر عمود قامت ما                           گمان مبر به یمین و یسار برگردد
 بر این شهیدسرا کفر بر نخواهد گشت                   خلوص ما مگر از کردگار برگردد
 جفای رفته بر این ملک بر نمی‏گردد                      مگر ز قبله‌ی وحدتمدار برگردد
 بخوان حماسه، که چابک سوار همت ما                   بر آن سر است به اصل و تبار برگردد
 بیار مرکب بی‏زین و جوش بی‏پشت                       که مرد جنگ نه از کارزار برگردد
 از این مدافعه بی‌فتح بر نمی‌گردیم                      مگر که مرکب ما بی‏سوار برگردد
 بریز باده ایثار، کز دماغ تهی‏ست                           کسی که از این شب می هوشیار برگردد
 امید سر زده من! خدای من تا چند                        زخُمسرای شهادت خمار برگردد؟
چنان در آتشم امشب که در حریم دلم                  اگر چمد نفسی، داغدار برگردد
 «فرید» سوی تو می‏آید ای نهایت سرخ                 از این سفر نکند شرمسار برگردد
(فرید، 1385: 187)
برای مثال بهکارگیری اساطیر کهن ایرانی در شعر شفیعیکدکنی به وفور یافت میشود. سیاووش، بیژن، کاوه و درفش کاویانی، تهمتن، کاووس، سیمرغ، زرتشت، اهورامزدا، مانی، افراسیاب و غیره هر کدام در ذهن شاعری نوگرا که در قالب شعر نو این اساطیر را به کار میگیرد، از نو تبلور مییابند:
هر گوشهای از این حصار پیر
صد بیژن آزاده در بند است
خون سیاووش جوان در ساغر افراسیاب پیر میجوشد
خونی که هر قطرهاش صد صبح پیوند است.
(شفیعیکدکنی، 1398: 125)
4-2-4-تناسب و حماسه
تناسبها انسجام لفظ و معنا را تأمین میکنند. تناسبات میان تصاویر خیال و واژگان و ترکیبات حماسی، بافت زبانی خاصی خلق میکند که هم در فضاسازی و هم در انسجام معنایی و زبانی آن نقش مهمی دارد. همچنین گاه تناسب میان مجموعهها، خود هالهای معنایی بر گرد معنای اولیه میتند و موجب افزایش معنا و افزایش توان تفسیر و تعمیمپذیری شعر میشود. یکی از ابزارهای زیباییآفرینی بهره بردن از مراعات نظیر است. رادویانی (1362: 75) در تعریف مراعاتالنظیر میگوید: «چون گوینده، جمع کند سخن اندر میان چیزهایی که نظایر یکدیگر باشند به معنی، چون ماه و آفتاب، و دریا و کشتی و آنچه بدین ماند، آن سخن را مراعاتالنظیر خوانند». به عبارت سادهتر، مراعات نظیر استفاده از الفاظ و واژههایی است که به نوعی با هم سنخیت و تناسب داشته باشند. این آرایه در شاهنامه فراوان به کار رفته است. فردوسی با این کار، تناسب زیبایی میان اجزای کلام ایجاد نموده است و تصویرگریهای زیباتری خلق کرده است که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
پر از خشم سر، ابروان پر ز چین           همی برنوشتند روی زمین!
چپ و راست و قلب و جناح سپاه             بیاراست یکسر چو بایست، شاه
زمین شد بکردار کشتی بر آب                 تو گفتی سوی غرق دارد شتاب!
بزد مهره بر کوههی زندهپیل              زمین جمبجمبان چو دریای نیل!
(فردوسی، 1394: 84)
در مصرع نخست این بیت واژههای چپ، راست، قلب و جناح به عنوان جهات با هم تناسب دارند، اما اگر آنها را در کل بیت در نظر بگیریم با واژههای سپاه و لشکر نیز تناسب دارند.
 
4-2-5-سطح بلاغی و ادبی
بسیاری از محققان انواع ادبی بر این باورند که «زبان حماسه به دلیل فضای خاص اساطیری و حماسی، دارای غرابت و پیچیدگی است و آوردن تصاویر ادبی بر ابهام و پیچیدگی آن میافزاید و از روشنی و صراحت آن میکاهد». (شفیعیکدکنی، 1372: 452) از سویی دیگر محققان بر این عقیده هستند که: «تصویر، موجب قدرت دادن به اندیشهها و عواطفی میشود که شاعر قصد انتقال آنها را دارد» (امیدعلی و دهرامی، 1396: 33)
مجاز
مجاز یکی از ابزارهای زیباییآفرینی سخن محسوب میشود و آن «استعمال لفظ است در غیر معنی اصلی» (همایی، 1377: 247). فردوسی از این راه توانسته است در داستان حماسی و بیان صحنههای نبرد به خوبی عمل کرده و تصاویر خیالی بسیار زیبا و بیبدیل بیافریند؛ چرا که «شاهنامه از نظر تنوع حوزه تصویر، در میان دفاتر شعر فارسی، یکی از شاهکارهای خیال شاعرانه سرایندگان زبان پارسی است و صور خیال فردوسی محدود در شکلهای رایج تصویر، که استعاره و تشبیه است، نیست» (شفیعیکدکنی، 1396: 448) 
زمین کوه تا کوه پر خون کنیم!                 ز خون یلان رود جیحون کنیم!
(فردوسی، 1394: 247)
زمین را به خنجر بشوید همی               کنون رزم کاوس جوید همی
(فردوسی، 1394: 247)
استفاده از مجاز مرسل یعنی بکار بردن خنجر و شمشیر بهجای خون است که خون از لوازم این دو میباشد؛ زیرا این خون است که زمین را میشوید نه خنجر و شمشیر. 
که مراد از «گردن» خود انسان است و در واقع با آوردن جزئی از انسان، کل وجود او و جانش را اراده کرده و با ظرافت خاصی، کنایهای از تسلیم مرگ شدن را نیز بیان میکند. 
جهان انجمن شد بر آن تخت اوی            شگفتنی فرو مانده از بخت اوی 
(فردوسی، 1394: 23)
در این بیت مقصود از «جهان» مردم جهان است که محل را ذکر کرده، اما مردم آن محل را اراده نموده است.
تو با او بسنده نباشی به جنگ          نگه کن که الماس دارد به چنگ!
(فردوسی، 1394: 483)
در این بیت الماس مجاز از تیغ میباشد. علاقه جنس، به جای ابزار جنگ از واژه الماس استفاده شده است. 
چو سوفارش آمد به پهنای گوش             ز شاخ گوزنان برآمد خروش
(فردوسی، 1394: 23)
شاخ گوزن در مجاز از کمند به کار رفته است.
همه تیر تا پرّ در خون گذشت              سرِ آهن از ناف بیرون گذشت!
(فردوسی، 1394: 1072)
آهن در بیت بالا مجاز از پیکان آمده است.
بدآهن سراسر بپوشید تن                  بدان تا نداند کسش زانجمن
(فردوسی، 1394: 46)
آهن در بیت بالا مجاز از زره میباشد.
4-3-علل پیدایش حماسه در شعر نو
در میانه دهه پنجاه مردم ایران به پشتوانه سیاسی امام خمینی (ره)، کاوه مانند به خیابانها آمده و بساط شاهی و ظلم را برچیدند. این مبارزه خود ادبیاتی میطلبید که جنبههای پایداری و حماسی آن را به تصویر بکشاند. در فضای ذهنی شاعران و ادیبان این دوره نمادهای تازهای چون شهادت و ایثار و انقلاب پدیدار شد و الگو و نمادهای تازهای از مفاهیم انقلابی و آرمانی شکل گرفت. شاعران و نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی نگاههای متفاوتی به ادبیات اساطیری و حماسی داشتند و گامهای استواری را در ایجاد فضای بهرهمندی از ظرفیتهای زبان و ادب فارسی برداشتند که از جمله بازگشت اسطوره به عرصه شعر و ادب فارسی بود. در این دوران نیز شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم شاعر حماسهسرا را در آن میداشت تا به سرودن شعر بپردازد. تأثیر و بازتاب شرایط سیاسی و اجتماعی را میتوان در اشعار ایشان یافت. نصرالله مرادی از پیشگامان شعر انقلاب است که با دفترهای شعری قیام نور (1360)، خوننامه (1364)، آتش نی (1370) و قانون عشق (1376)، طرحی نو از ادبیات حماسی در دروه معاصر همراه با تلفیق آرمانهای انقلاب اسلامی و احساسات ملی و بارورهای مذهبی ارائه میکند. مردانی در شعر آرش بهار که در آستانه بهار پیروزی انقلاب اسلامی سروده است، این حماسه ملی را دوباره احیا و برجسته کرده است:
به خاک تشنه بشارت دوباره باران داد            بخوان که مرز خزان آرش بهار شکست
(مرادی، 1389: 19)
وی ضمن بیتهای دیگر از شخصیتهای شاهنامه فردوسی مدد میگیرد و چنین میسراید:
طلسم بسته دیوان روزگار شکست                تهمتنی که در قفل این حصار شکست
بگو که گیو زمانه دلاور تاریخ           صف سپاه مخالف به کارزار شکست
(مرادی، 1389: 19)
او «اسفندیار» را سمبل غرور و سرکشی در جایگاه حکومت تا دندان مسلح ستم شاهی قرار میدهد و امام خمینی (ره) را «رستم دستان» حماسه انقلاب و پایداری میداند که طاغوت با تیرترکش او نابود میشود.
غرور سرکش «اسفندیار» روئین تن             ز تیر ترکش «دستان» کهنه کار شکست
(مرادی، 1389: 19)
در غزل حماسی به نام «غزل سرخ شهادت» ضمن ستودن رهبری نهضت اسلامی، مبارزان و شهیدان انقلاب را به «لاله بهار و خون» یاد میکند و در پایان میگوید:
بگو به کاوه پیروز تا برافرازد                  درفش وحدت رزمآوران به باره خون
(مرادی، 1389: 26)
شعر «محراب خونین» او نیز سوگ مویهای حماسی برای شهیدان انقلاب است و در مجموع از اساطیر و درونمایههای دینی، فضای خاصی یافته است و از واژههایی چون دیو، دستان، سهراب، قابیل، ابلیس و ... بهره گرفته است:
از پرتگاه آسمان بر صخرهی ابر                افتاده درگودالِ شب مهتاب خونین
در رزمگاه خشم و خون «دستان» مغلوب           در گور نفرین مینهد سهراب خونین
(مرادی، 1389: 27)
نصرالله مردانی شاعری ماندگار در تلفیق غزل و حماسه است. این توفیق به مدد بهرهگیری از زبان خاص قوام یافته از اوضاع دینی و اجتماعی و سیاسی روزگارش پیوند آن با میراث ماندگار و کهنالگوهاست. «مردانی تداعی افسانههای کهن در طلوع انقلاب اسلامی را به واقعیت پیوستن حقایق و آرمانهای ملی و اسلامی ملت ایران میداند و به بخشهایی از فرهنگ اساطیر ایران در قالب نامها و نشانها اشاره میکند» (عمرانی، 1387: 56-59).
علیموسوی گرمارودی نیزد در فصل مردن سرخ به ستایش مبارزان راه آزادی میپردازد:
درون شهر یکی گفت: رستم آمده است
و نیز همراه او چند و چند مرد دگر
و المقنع و طاهر و گیوه و بومسلم
و آن دوگانه سگزی و کاوه آهنگر و کاوههای دگر
(موسوی گرمارودی، 1389: 33)
م. سرشک (شفیعی کدکنی) در شعر چریکی در کوچه باغهای نیشابور که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و چون کاغذ زر دست به دست شد، میسراید:
بخوان به نام گل سرخ
در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان، دوباره بخوان
تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند
(شفیعی کدکنی، 1398: 9-10)
در شعر پادشاه فتح، از نگاه نیما «رهبری خلق با پادشاه فتح است که با خندهاش انفجاری ایجاد میشود که صدای مستبدان را خاموش و امید مردم را زنده میکند و دیو سیاه دیرسال استبداد فرو میریزد» (شمیسا، 1373: 146).
این شعر مبشر امید و پیروزی است. در شعر مهتاب، غم خفتگانی که ضربههای ظلم و ستم را نمیشنوند بانگ میزند که «بیانگر نگرانی و تلاش مبارزان برای نجات مردم عادی است» (همان: 155). و یا به نقل از رضا براهنی؛ نیما در شعر صبحدمان «با همان دید تاریخی، یعنی همان اسطورهسازی در موازات تاریخ در این شعر که به رغم زیبا بودنش از چندان شهرتی در میان اشعار نیما برخوردار نیست با جهان روبرو میشود» (همان: 156). شعر مرغ آمین، یکی از سیاسیترین اشعار نمیاست که یادآور مبارزات سیاسی مردم ایران از مشروطه تا ملی شدن صنعت نفت است. مضمون اشعار سیاسی و اجتماعی نیما، نجات انسان، آزادی، مبارزه با استبداد و فقر، بیدارگری و آگاهی بخشی است، که متعالیترین اهداف انسانی آثار حماسی است.
شاملو نیز از زبان حماسی در اشعار موفق خود بهرههای زیادی گرفته است و یکی از رموز موفقیت وی در همین زبان حماسی نهفته است و برای اشعارش از همان آغاز زبانی حماسی انتخاب میکند. برای مثال در قطعنامه (1330) اگرچه هنوز تا کمال فاصله زیادی دارد اما زبانش حماسی است که بعدها به بار مینشیند و نمونههای موفقی میسازد مانند شعر کوتاه طرح:
شب 
با گلوی خونین
خواندهست دیرگاه
دریا
نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد میکشد.
 (شاملو، 1386: 54)
و یا در ابراهیم در آتش، میسراید:
آه اسفندیار مغموم
تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی
(شاملو، همان: 15) 
احمد شاملو شاعر سیاسی و اجتماعی است و به زبانی متفاوت حماسه میسراید یا حماسههای زمان خود را به تصویر میکشد. حوادث عصر او از قبیل اعدامها و مسائل سیاسی همه در شعر او منعکس شده است، از این رو «او را شاعر ملی کرده است» (همان: 623).
دفتر ابراهیم در آتش سرشار از اشعار حماسی است و شبانههایش حکایت همیشگی شب گستران تاریخ استبداد است:
مردی چنگ در آسمان افکند
هنگامی که خونش فریاد و 
دهانش بسته بود.
خنجی خونین
بر چهرهی ناباورِ آبی
عاشقان چنیناند
(شاملو، 1389: 15)
سرود ابراهیم در آتش ستایش حماسی مبارزان زمان شاعر است و به اعدام مهدی رضایی در چیتگر اشاره دارد:
در آوار خونینِ گرگ و میش
دیگر گونه مردی آنک،
که خاک را سبز میخواست
و عشق را شایستهی زیباترین زنان ...
شیر آهن کوه مردی از این گونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنه آشیل در نوشت
(همان: 27-28)
4-3-حماسه در شاعران معاصر
 با توجه به این مهم که علل گرایش شاعران معاصر به اشعار حماسی، همانطور که در بخشهای قبل، به آنها اشاره شد، بسیار متفاوتتر از دلایل سرودن شاعران کهن بوده است. از جمله مسائل اجتماعی، نیاز به قهرمان، یأس و ناامیدی حاکم بر شرایط اجتماعی و سیاسی، در این بخش مشخصاً به بررسی حماسه در اشعار سه شاعر معاصر پرداخته میشود، تا اشعار حماسی ایشان بهطور مشخصتر بررسی شده و دلایل گرایش به حماسه در شعر معاصر تبیین گردد.
4-3-1- مهدی اخوان ثالث
اخوان مجموعۀ زمستان را در سن 29 سالگی منتشر می‏سازد این مجموعه به دو بخش تقسیم می‏شود، نیمه اول مجموعه زمستان ـ که غالباً قبل از کودتا سروده شده است ـ از نظر مضامین قدری نوگرایی در آن وجود دارد، اما اخوان نتوانست هنوز خود را از فضای سنتی دور کند. معمولاً اشعار این نیمه چهار پاره و به گونه تغزلی است، گویا غزلیات ارغنون به زمستان کشیده شده است شاعر تازه وارد عرصه‏های سیاسی جامعه شده است و امیدوارانه مردم را به مبارزه دعوت می‏کند، اما اخوان از نیمه دوم زمستان به بعد از فضای سنتی که بر اشعارش حکومت می‏کرد کناره می‏گیرد و به شیوه‏ای نو روی می آورد. از نیمه دوم زمستان اشعار اخوان لحنی حماسی به خود می‏گیرد. «وی [در این مجموعه] دنیای حماسه را، که در حال فراموشی بود، احیا کرد» (زرین‌کوب، 1370: 95). اخوان در سرایش شعر حماسی ـ مانند دیگر حماسهپردازان ـ به اطناب روی می آورد و در توصیف صحنه‏ها هیچ نگفته‏ای را باقی نمی‏گذارد. نمونه آن را در شعر «طلوع» و «پنجره باز است» می‏توان یافت.                               
روی هم رفته در مجموعۀ «زمستان» گرایش فراگیری از شاعر در به کارگیری عناصر حماسی نمی‏بینیم امّا آن مقدار که هست کیفی‏تر و پخته‏تر است و شاعر اهداف خاصی را ـ اگر چه کم رنگ ـ دنبال می‏کند، شاعر در این مجموعه در قالب و مفهوم از سنت دور می‏شود و به سمت و سوی نوگرایی پیش می‏رود.
م. امید در 32 سالگی ـ 1338ـ مجموعۀ «آخر شاهنامه» را منتشر می‏سازد. عناصر حماسی این مجموعه ـ صرف‌نظر از کمّیت ـ از نظر کیفی «برداشت نو و امروزی» قابل مقایسه با مجموعه‌های قبلی نیست. به گونه‌ای که روح حماسی در تمامی این دفتر جریان دارد. «اخوان در این مجموعه با استفاده از زبان حماسه و تراژدی خراسانی در سبک نوین به تجربه‌ای تازه دست می‏زند» (آشوری،1370: 173). وی در این مجموعه به گونه‏ای باورمندانه از عناصر حماسی مدد می‏گیرد و مضامین امروزی و نوینی را می‌آفریند. بنا بر گفته فروغ فرخزاد «آخر شاهنامه نامی کنایه‏آمیز است، کنایه‏ای بر آن‌چه گذشت، بر حماسه‏ای که به آخر رسید، آشیانی که در باد لرزید، رهروی که جای قدم‏هایش را برف‏ها پوشاندند» (فرخ‌زاد، 1370: 76). این شیوه در مجموعۀ «از این اوستا» که در سن 38 سالگی چاپ گردید به اوج خود می‌رسد. اخوان در این دفتر «جز غزل چهارم» از عشق سخن نمی‏گوید چرا که در اندیشه مصائبی است که بر جامعه وارد شده است وی سعی کرد تا نگرانی‏های خود ـ که به خاطر ناامیدی‌های مکرر بر او مستولی گردید ـ را با التجا به گذشته باشکوه مرتفع سازد. «اخوان در این مجموعه ـ شاید از مجموعه زمستان به بعد ـ شاعر یک شکست نیست، شاعر شکست‏ها است. چگونه؟ من گمان نمی‏کنم که اخوان به تاریخ تطوری و تحولی اعتقادی داشت. اعتقاد اخوان به تاریخ ادواری بود: شکست پس از صف‏آرایی، بعد از مبارزه، بعد شکست، این تسلسل بارها در شعرهای اخوان تکرار می‏شود، «کتیبه» یکی از آنهاست، «قصه شهر سنگستان» یکی دیگر، «آن گاه پس از تندر» یکی دیگر و «ناگه غروب کدامین ستاره» یکی دیگر» (براهنی، 1379: 142). در مجموعۀ «در حیاط کوچک پاییز در زندان» ـ که زمان سرایش و انتشار آن متفاوت است ـ بسامد عناصر حماسی از تمام مجموعه‏های شعری اخوان بیشتر است امّا کیفیت و نگاه نو «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» را ندارد. «اخوان در این مجموعه بیشتر روایتگر وقایع ساده‏ای است که برخی از آن‏ها در زندان می‏گذرد ...» (محمدی، 1380: 192).
اخوان در 50 سالگی دو دفتر شعر خود «دوزخ امّا سرد» و «زندگی می‏گوید اما باز باید زیست» را منتشر می‏سازد. در این دفتر عناصر حماسی از نظر بسامد و کیفیت کمرنگ می‏شود، زبان شعری اخوان نیز لحن و شیوۀ حماسی ـ آن گونه که از او سراغ می‏رود ـ را ندارد. تنها یک قطعه از مجموعه «زندگی می‏گوید اما باز باید زیست» دارای عناصر حماسی است، آن جا که اخوان به دختری کرد اشاره می‏کند که سهراب را شکست خواهد داد، و از او می‏خواهد که از گریستن روی گرداند.                          
با توام من، ‏ای دختر جان!
شیر دختر، ‏ای شکوفه میوه‌دار ایل
تیهوی شاهین شکار کرد!
که به تاری از کمند گیسویت‏گیری
صد چنان سهراب یل را، آن که نتوانست
نازنین گردآفرید گرد
گرچه می‏دانم گریه تسکین می‌دهد دردت.
لیک، دختر جان، نبینم رو بگردانی به گرییدن 
 (اخوانثالث، 1389: 234)
وی در این دو مجموعه به گونه‏ای قصهوار و روایت‏‏گونه به وقایع زندگی شخصی ـ و گاه اجتماعی ـ می‌پردازد.
اخوان در واپسین سال زندگی خود در سن 61 سالگی «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» را به چاپ می‌رساند. حجم مجموعه بالاست و اشعار آن از یک‏دستی برخوردار نیست با این وجود در غالب موارد مضامین نو و امروزی از حماسه و اسطوره دارد. «خلاصه این مجموعه با همه ناهماهنگی‏ها و گاه نابسامانی‏ها و با همه فراز و فرودها، مجموعه‏ای است از فلسفه، عرفان، فرهنگ بومی و ملی، تعریض و انتقادهای سخت و دلیرانه، طنزها و شوخی‏های شیرین در مجموع بسیار متنوع و خواندنی» (بهبانی، 1379: 166).
مجموعه سواحلی در سال 1380 با همت فرزندان اخوان به چاپ می‏رسد. این مجموعه از نظر عناصر حماسی بسامدی اندک اما از حیث عناصر اسطوره‏ای حایز اهمیت است.
با توجه به توضیحات بالا درمی‌یابیم که نگرش و بینش حماسی در تمام مجموعه‌های شعری اخوان جلوه یافته است امّا اوج قدرت شاعری اخوان از سن 28 سالگی ـ سال انتشار مجموعه زمستان ـ تا 41 سالگی ـ سال نشر پاییز در زندان ـ است. در این دوره هم مضامین تازه و نو می‌شود و هم از نظر کمّی عناصر فراوانی حضور می‏یابند. پس از آن اگرچه از نظر کمّی حضور قابل‌ ملاحظه‌ای را در اشعارش می‌بینیم امّا عمق و کیفیت اشعار این دوره را ندارد تا اینکه در سال‌های پایانی عمر خود با انتشار مجموعه «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» مجدداً نگاه گذشته را می‌یابد و مضامین حماسی و اسطوره‏ای را به حضور در شعر فرا می‌خواند.
4-3-2-سیاوش کسرایی
 «کسرایی تقریباً دیرتر از شاعران همنسل و روزگارش به نشر دفتر از سروده‏هایش پرداخت» (عابدی، 1379: 76). وی در حیات شاعری خود توانست 16 مجموعۀ شعر را به چاپ برساند. مجموعۀ نخست شعری وی «آوا» نام دارد که کسرایی آن را در سن 31 سالگی ـ در سال 1336ـ منتشر ساخت هرچند که طنین حماسی همراه با اندیشه نو در این دفتر حایز اهمیت است امّا روحی فردی، که بیانگر فکر و فلسفۀ خاصّ زندگی اوست، بیشتر جلوه نموده است به طوری که عناصر حماسی به ندرت یافت می‌شود. جز عنصر حماسی گُرد و رویین‏تن و ابزار حماسی خنجر ـ آن هم با بسامد اندک ـ مورد دیگری دیده نمی‏شود.
در سال 1338 و در سن 33 سالگی مجموعۀ «آرش کمانگیر» که «معروف‏ترین و فراگیرترین شعر فارسی از زمان پیدایش شعر نو تا سال 57 است» (لنگرودی، 1384 ج 2: 493) انتشار می‏یابد، کسرایی در واکنش به وقایع جامعۀ کودتای 28 مرداد و حوادث بعد از آن ـ شیوه‏ای تأثیرگذار را برگزید به گونه‌ای که بنا بر اعتقاد برخی صاحب‌نظران «نخستین منظومۀ حماسی که در ایران به سبک جدید و با دیدی نو سروده شده است» (شریفی، 1391: 89). را به مخاطب تقدیم نموده است. این شعر اوج امید سیاسی و اجتماعی کسرایی در زمان ناامیدی و شکست است. عناصر حماسی چون آرش، ایرانشهر، درفش کاویانی، توران و ابزار حماسی مانند پیکان، کمان، تیر و... که فضا و میدان مبارزه را در اذهان خواننده تداعی می‌کند و عناصر اسطوره‏ای مانند اهریمن، آتش، البرز و... در این مجموعه کم نیستند، زبان شعر نیز لحن و بیان حماسی به خود گرفته است.
 «خون سیاوش» در سال 1341 و در سن 36 سالگی شاعر انتشار یافت. «خون سیاوش که از خود شاعر نام گرفته، یادآور داستانی کهن نیز هست ـ شاید این شعرها نیز شاخه‏هایی است که از خون سیاوش رسته و نمودار داغی است که هنوز تازه است و سوگند پهلوانان را به یادشان می آورد (سایه، 1341) شاعر تصوّرات و آرمان‌های سیاسی، اجتماعی و تاریخی خود را گاه با فریادی ناامیدانه و حزن‏آلود و گاه با آینده‏ای امیدوار بیان می‌دارد. برخی از اشعار این مجموعه مانند «اندوه سیمرغ» دارای بن‌مایه‌ای حماسی است و برخی دیگر از اشعار این دفتر، اگرچه شالوده‌ای حماسی ندارد، امّا از عناصر حماسی مهمّی برخوردار است. روی‌هم‌رفته عناصر حماسی و پهلوانی چون افراسیاب، بیژن، رستم، سیاوش، هفت خوان، رخش و... به مجموعه «خون سیاوش» جلوه و جلای خاصّی بخشیده است.
کسرایی در سال 1345 و در سن 40 سالگی مجموعۀ دوبیتی‌‌های خود را با نام «سنگ و شبنم» منتشر می‌سازد. این مجموعه دارای مضمونی عاشقانه است هرچند که آمیزه‌ای از حسّ میهن‌پرستی را نیز در خود دارد امّا از عناصر حماسی ـ جز یک مورد ـ عاری است.
در 40 سالگی شاعر مجموعۀ «با دماوند خاموش» نیز به طبع رسید. این مجموعه آمیزه‏ای است از اشعار حماسی و غنایی، در برخی از اشعار این مجموعه نظیر شعر «با دماوند خاموش» و «باور نمی‏کند دل من مرگ خویش را» عناصر حماسی فراوانی حضور دارند. در دیگر اشعار این دفتر نیز کسرایی عناصر حماسی مانند تهمتن، حماسه، تیر و... را دست‌مایۀ تصویرآفرینی خود قرار داده است.
مجموعه خانگی در سن 41 سالگی و در سال 1346 به چاپ رسید. عناصر حماسی این دفتر اندک است. چرا که شاعر با نگاهی انتقادی به مسایل اجتماعی رو آورده و درگیر عناصر روزمرۀ جامعه است با این حال عناصری چون غول، آتش، ایران، خنجر در این مجموعه به چشم می‌خورد.
کسرایی از 41 تا 50 سالگی خود به دلیل سانسور شدید نتوانست مجموعه‌ای را به چاپ برساند. بنابراین بعد از حدود 10 سال ـ در سال 1355ـ مجموعه کوچک «به سرخی آتش به طعم رود» را انتشار می‌دهد. این مجموعه سرشار از احساسات تند و غلیظ سیاسی و داغ و دردی است که شاعر با آن برخورد نموده است. عناصر حماسی این مجموعه درخور توجّه است. عناصری چون افراسیاب، درفش کاویانی، خون سیاوش، سهراب، رستم، دماوند، جادو و... گاه به گونه گذرا و گاه به مقتضای درنگ‏پذیری حضور یافتند. در سال 1357 در سن 52 سالگی «از قرق تا خروسخوان» انتشار می‏یابد. این مجموعه که حاصل آخرین تلاش و تکاپوی انقلابی اوست. وی را به عنوان شاعر سیاسی نوگرایی معاصر معرفی می‌کند. این دفتر با توجّه به حال و هوای انقلابی‌اش دارای عناصر حماسی خاصّی است که غالباً نگاه و نگرش نوینی را در پی دارد. عناصری چون وطن، آزادی، درفش، پرچم، زردشت و... به مناسبت حال و مقام تجلّی یافته‌اند. یک سال بعد در سن 53 سالگی «آمریکا! آمریکا!» به چاپ می‌رسد، رجزخوانی که از ویژگی‏های عناصر حماسی است با نام‌هایی از ایران، پهلوان، رویین‌تن، اهریمن و... در این مجموعه به کار رفته است.
در سال 1360 ـ در سن 55 سالگی ـ «چهل کلید» منتشر می‌گردد. عناصر حماسی این مجموعه کم نیست، به ویژه حضور شعر «خوان هشتم» این عناصر را پررنگ‌تر نموده است. عناصری چون رستم، سهراب، کاوه، خوان هشتم، مزدک، جادو، دیو و... در این مجموعه به چشم می‌خورد. شاعر در سن 56 سالگی ـ  1363 ـ بر اثر فشارهای سیاسی از ایران خارج می‌شود و به فاصله دو سال در سن 57 و 58 سالگی «تراشه‌های تبر» و «پیوند» را در کابل به چاپ می‌رساند. در این سال‌ها با شاعری ناامید سروکار داریم. دلتنگی غربت، شکست سیاسی و... در ناامیدی او تأثیرگذار بود. با این حال ـ اگرچه کمتر از مجموعه‌های دیگر ـ عناصر حماسی و اسطوره‌ای نظیر تهمتن، آتش، غول، رویین‌تن در این دفتر به چشم می‌خورد.
 «هدیه برای خاک» یک شعر بلند هشت صفحه‌ای است که در دی ماه 1367 سروده شده و در سال 1368 در لندن منتشر گردید. این شعر فاقد عنصر حماسی است.
«ستاره سپیده دمان» نیز همراه با «هدیه برای خاک» در 63 سالگی شاعر در لندن منتشر شد به غیر از چند عنصر حماسی مانند شمشیر، خنجر، پرچم و چند عنصر دیگر عناصر مؤثّر دیگری در این مجموعه نمی‌توان یافت.
کسرایی در سن 69 سالگی «مهره سرخ» را در وین اتریش منتشر می‌سازد. وی در این مجموعه به بازآفرینی حماسه ملّی ایران می‌پردازد. این شعر ویژگی‏های شعر حماسی نظیر خرق عادت، فضاسازی، مؤلّفه‌های روایت، زبان حماسی و... را دارد و کسرایی در 4 پرده و به گونه‏ای بسیار زیبا به تصویر می‏کشد. «در حقیقت می‏توان گفت سیاوش کسرایی شاعر این منظومه، در پی اشتباهات خود و بسیاری از جوانان همسنش و پیوستن به گروه‏ها و احزاب سیاسی و موضع‏گیری‏هایی که از خود نشان داده است و به تبع همه آن‏ها تاوان بزرگی که با غربت و دوری از وطن پرداخته، اکنون در قالب شخصیت سهراب شاهنامه، به توجیه زندگی گذشته خود نشسته است.» (مددیان پاک، 1392: 1928) عناصر حماسی نظیر اسفندیار، افراسیاب، سهراب، رستم، گردآفرید و... به فراوانی به چشم می‌خورد. شاعر سبک و سیاقی حماسی به خود می‏گیرد.
12 سال بعد از مرگ کسرایی در سال 1381 مجموعۀ شعر «هوای آفتاب» که حاصل تلاش و همت شاعر گرانقدر ه. الف. سایه ـ دوست و بانی انتشار آثار کسرایی ـ است به چاپ می‌رسد. این مجموعه اشعار دهه 60 را در بر دارد. اگرچه سبک این مجموعه رومانتیک است امّا عناصر حماسی این مجموعه حائز اهمیت است.
 اگر به مجموعه اشعار کسرایی نگاهی کلی بیفکنیم، خواهیم یافت که وی در تمام دوره‏های زندگی خود، فراخور نیاز جامعه و حال و هوای فردی از عناصر حماسی به گونه‌ای منطقی و سازمانیافته بهره می‌گیرد. غیر از شعر «آرش کمانگیر» و «مهره سرخ» که اساس و شالوده‌ای حماسی و اسطوره‌ای دارد در بقیه مجموعه‏های خود نیز به گونه متوسط از این عناصر در جهت بیان اندیشه‏های ذاتی و اجتماعی بهره‌مند شده است.
از دیگر خصوصیات شعری شاعران حماسه‌سرا و اسطوره‏پرداز معاصر ـ پیوند زبانی با ادبیات کهن است، در شعر این شاعران واژگان مهجور گذشته در کنار واژگان امروزی قرار می‏گیرند. این واژگان به گونه‏ای هنرمندانه و دقیق در کنار هم می‏نشینند که خواننده کمتر دچار دوگانگی زبانی می‏شود.
هر کدام از این شاعران، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، محمدرضا شفیعی‏کدکنی و نیما یوشیج، فراخور قدرت ادبی خود، با درهم تنیدن سبک‏های گذشته، به ویژه خراسانی، شیوه‏ای به اصطلاح «نو قدمایی» را پایه‏ریزی کردند.
غیر از کاربرد واژگان، از لحاظ ساختمان نحوی نیز از ادبیات گذشته سودها جستند، آن‏ها در اشعار خود با ایجاد سکون، حرکت‏ها، قطع و وصل‏های کلامی، طنین خاص زبان حماسی را به شعر خود بخشیدند. در این شیوه اخوان ثالث بیش‌ترین بهره را از سبک خراسانی برده است. پس از وی به ترتیب سیاوش کسرایی، شفیعی‏کدکنی و نیما یوشیج قرار دارند.
4-3-3- محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کدکنی در سن 26 سالگی ـ 1344ـ مجموعۀ شعر «زمزمهها» را چاپ و منتشر ساخت. زمزمه‏ها در قالب غزل و به سبک و سیاق کهن ـ به ویژه سبک هندی ـ سروده شده است. «زمزمه‏ها [ که] نخستین دفتر شعری م. سرشک و شاید از نظر قلب و قالب ضعیف‏ترین دفتر شعری اوست» (بشردوست، 1386: 151)، فاقد عناصر حماسی مؤثر است.
 شفیعی همزمان با چاپ و انتشار این مجموعه، «با تأثیر از شاعر پیشکسوت همشهری خود، اخوان ثالث» (شفیعی‏کدکنی، 1361: 11). مجموعۀ «شبخوانی» را انتشار می‏دهد. م. سرشک در این مجموعه هم از لحاظ زبان و هم از نظر اندیشه‏های شاعرانه مسیر اخوان را می‏پیماید. اگر نگاهی گذرا به برخی از اشعار این مجموعه مثلاً هفتخوان ـ داشته باشیم می‏بینیم که همان طنین و سبک خراسانی و رگه‏های یأس و ناامیدی، حتی استفهام‏های مکرر و معترضانه که در اشعار اخوان تجلی یافته در اشعار او نمایان است. این مجموعه حاوی عناصر حماسی و اسطوره‏های ملی فراوانی است. وی هم از نظر زبانی و هم از لحاظ ارایه تصاویر شاعرانه سبک و سیاق حماسی به خود می‌گیرد.                                           
م.سرشک در 29 سالگی ـ 1347ـ «از زبان برگها» را می‏سراید. وی در این دفتر با به کارگیری عناصر طبیعت و آمیختگی آن با مفاهیم تمثیلی، اندیشه‏های بلند انسانی و اجتماعی خود را بیان می‏دارد. اگرچه عناصر حماسی در این دفتر کمرنگ‏تر از شبخوانی است امّا زبان شعری این دفتر زبانی حماسی بوده و روحی حماسی را در خود سرشته است.
در سال 1350 در 32 سالگی «در کوچه باغ نیشابور» به زیور طبع آراسته می‌گردد. مجموعه‏ای موفق که تا سال 1357 بارها تجدید چاپ شد. عناصر حماسی این مجموعه بیشتر از مجموعه از «زبان برگها» و کم‏تر از «شبخوانی» است. در سال 1356 در سن 38 سالگی مجموعۀ «مثل درخت در شب باران» را انتشار می‏دهد. عناصر حماسی این دفتر نسبت به مجموعه‏های قبلی کم‏تر است. از مهم‏ترین علل عدم حضور این عناصر این است که وی جلای وطن نموده و در خارج از کشور مقیم گردیده به همین سبب است که پای غالب اشعار این مجموعه نام اکسفورد، پرینسون، لندن و تاریخ میلادی رقم خورده است. روح غنایی این دفتر بیشتر جلوه نموده است.
 «از بودن و سرودن» و «بوی جوی مولیان» نیز کارنامه 38 سالگی شاعر است. لحن حماسی مجموعه «از بودن و سرودن» در خور توجّه است. امّا بسامد آن شبیه «مثل درخت در شب باران» اندک است. «بوی جوی مولیان» نیز حاوی اشعاری از غم غربت و دلتنگی‏های واقعی و عینی م. سرشک است. عناصر حماسی این دفتر از بسامد بالاتری نسبت به مجموعه‏های 38 سالگی شاعر برخوردار است.
روی‌هم‌رفته در مجموعه «آیینه‏ای برای صداها» که شامل هفت دفتر شعری اوست، به غیر از شبخوانی ـ که به گونۀ تقلیدی سروده است و عناصر حماسی فراوانی دارد ـ نگاه منطقی و متوسّطی نسبت به مقوله‏های حماسی دارد.
بررسی و تحلیل عناصر حماسی در مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهی» که شامل 5 دفتر شعری اوست را نمی‏توان بر اساس سن شاعر مورد بررسی قرار داد. چرا که وی در هنگام انتشار این مجموعه ترتیب سرایش را بر هم زده است. به گونه‏ای که ممکن است سال سرایش شعری در این مجموعه به دهه 50 و شعری دیگر به دهه 60 یا 70 برگردد از سویی دیگر ممکن است در شعری از یکی از دفاتر این مجموعه حضور عناصر حماسی بسیار پررنگ و در شعری دیگر از همان دفتر فاقد آن عناصر باشد؛ مثلاً در مجموعه «مرثیه سرو کاشمر» در شعر «جاودان خرد» شفیعی از عناصر حماسی فراوانی مدد می‏گیرد تا اندیشه و آمال خود را بازگو نماید و در شعر دیگر «ساعت شنی» از همان دفتر فاقد عناصر حماسی است و هم از نظر سبک سرایش متفاوت است.
محمدرضا شفیعیکدکنی در تمام دوره‌‏های زندگی خود با زبان حماسی مأنوس بود امّا در سنین جوانی از 26 تا 40 سالگی شاعر، دلایل متعددی نظیر تحوّلات اجتماعی، جوانی، تأثیرپذیری از شاعران همعصر و... سبب گردید تا این عناصر جلوه و جلای بیشتری یابند. وی در حیات شاعری خود توانست زبانی درخور احیای حماسه و اسطوره را برای خدمت به فرهنگ مردمان روزگار خود برگزیند و با پرداختی مناسب و مضمون‌آفرینی و ترکیب‌سازی‌های زیبا مخاطبان فراوانی را به سمت دنیای روح‌نواز و خیال‌انگیز روزگاران رمزآلود و مقدّس گذشته ایران نزدیک نماید.
 
4-3-2-هدف شعر حماسی
هدف اصلی گویندگان خداپرست و بشردوستی چون فردوسی، نظم چنین حماسهها و توصیف میدانهای کارزار و شرح صفآرایی و زورآزمایی دلاوران ایران با دشمنان اهرمن خویش، چیزی جز تحلیل رازهای زندگی شرافتمندانه و ارائه راه بزرگی و کمال که دستیابی به آن از آرمانهای والای قوم ایرانی میباشد، نیست، زیرا اشعار سرایندگان دادخواه حقجوی نظیر استاد طوس که ترجمه احساسات و آرزوهای ملت خود نیز هستند، همیشه این بوده است:
که هر کو به بیداد جوید نبرد                   جَگرخسته بازآید و رویزرد
گر از دشمنت بد رسد، گر ز دوست            بد و نیک را داد دادن نکوست!
(فردوسی، 1394: 624)
اما دلایل روی آوردن به اشعار حماسی در شعر نو از جنسی دیگر است، از جمله تحولات اجتماعی. مهم‏ترین عاملی که سبب گردید تا شاعران معاصر به حماسهسرایی روی آورند: تحولات جامعه و واکنش‏های آن‏ها نسبت به آن حوادث بود. به عنوان نمونه می‏توان به حادثه 28 مرداد سال 1332 اشاره نمود. که حاصل آن بازتاب یأس و دلمردگی در اشعار حماسی معاصر بود. در اشعار حماسه نو، یأس و ناامیدی وجود دارد که آن را در اشعار حماسی کهن نمییابیم، مشخصاً در اشعار اخوان ثالث. در اشعار حماسی اخوان میتوان بازتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و در واقع بیان حالات زمانه را دریافت. لنگرودی مینویسد: «او از شکست حماسه‌های بلند میآفرید؛ سرودهایی که بیان دقیق حالات روزگار شکست روشنفکران نومید بود» (لنگرودی، 1397: 89).
در اشعار حماسی اخوان ثالث نارضایتی از اوضاع و شرایط متبلور میشود و شاعر حتی امیدی به ظهور اسکندر آتشفشان هم ندارد. 
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند،
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبّت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشمِ دوستان دور یا نزدیک؟ ...
(اخوانثالث، 1389: 42)
شعر «زمستان» در دی ماه 1334 سروده شده است و میتوان در نگاه اول تصاویر را به گله از سرمای زمستان تأویل کرد و این که همه مراقب و سر در گریبانند تا سرما یا سُر نخورند، اما با توجه به اوضاع سیاسی، اجتماعی و به ویژه اقتصادی سالهای بعد از سال 1332 که حکومت جای پای خود را محکم میکرد و آمادۀ برخورد با هرگونه گفتار و نوشتار مخالف حکومت بود، تنها اشعاری که از یار و بیوفائی یار و یا در مرز ابتذال بود ممنوعیتی نداشت و شاعران جز به کنایه و استعاره در آن خفقان قدرت سخنپردازی نداشتند.
درست است که هر سال چهار فصل دارد و یکی زمستان است و سرما و برف و یخبندان، پس سرمای فرودافتاده و دستها در بغل تصویر و فضای زمستانی را تداعی میکند و از سویی تودههای عظیم امنیتی و خفقان و اختناق آن روزگار که مردم را مجبور میکرد سرها را در گریبان بپوشانند و دستها را در بغل بفشارند مبادا که دستهاشان را دستبند بزنند ... اخوان به خوبی سردی جامعهی ناآزاد را حس میکند و از غم تنهایی و غربت ناله سر میدهد:
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد.
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخیِ بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوشِ سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،
به تابوتِ ستبر ظلمت نُهتوی مرگاندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است ...
(اخوانثالث، 1389: 89)
اخوان چنان که خود گفته است، میکوشد «اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را- که همۀ تار و پود زنده و استخوانبندی استوارش از روزگاران گذشته است- به خون و احساس و تپش امروز» پیوند بزند. بنابراین چنین مینماید که او به کار بردن چنین زبانی را برای بیان مسائل نو از روی آگاهی و اختیار برگزیده باشد (لنگرودی، 1397: 313). زبانی که با واژههای کهن، مهجور، کم استعمال یا غیر مستعمل نظیر ترسا، لولی، روم، زنگ، قندیل، باده، آمدستم، وامگذاردن، بیگه و ... غربت و سردی و مهجوری زمستان یا خفقان را بهتر تبلور میبخشد.
در سرودۀ او با عنوان «فریاد»، بیگمان خانۀ او سرزمین و وطن اوست و فضای شب که در شعر اخوان جایگاه ویژهای داشته است؛ شب آرام، شب بیرحم، شب دیوانهی غمگین، شب تاریک و ...، خلاصه آنکه الفتی داشته با شب و نیمهشب:
... خانهام آتش گرفتهست، آتشی بیرحم
همچنان میسوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بیساحل 
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب ...
(اخوانثالث، 1389: 26)
به نظر میرسد که تأثیر زندان در او جز یأس و ناامیدی یادگار دیگری نداشته است. برای او دیگر زمین مانند کودکان پاک و باصفا نیست؛ پر است از آلودگیها و حتی پرخاش میکند که «خاکش بر سر» در انتهای شعر آب و آتش چنین میسراید:
... ما مقدس آتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند
آبهای شومی و تاریکی و بیداد
خاست فریادی و دردآلود فریادی
من همان فریادم، آن فریاد غمبنیاد
هر چه بود و هرچه هست و هرچه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
کآتشی بودیم بر ما آب پاشیدند
گفتم و میگویم و پیوسته خواهم گفت
ور رود بود و نبودیم
همچنان که رفته است و میرود بر باد
(اخوانثالث، 1389: 393)
برخورد اخوان با فضای آن دوره، محیط تنگ و بسته و خاموش و نبود آزادی بیان و دورافتادن و پراکندگی دوستان و کوشش دیگران برای سربرکشیدن از امواج متلاطم دوران و به سلامت سر برون آوردن و غم دیگران نخوردن، او را به شدت آزار میداد. به نظر سیروس پرهام او «شاعر دورانی است که رخوت و دلمردگی و سکوت جایگزین شور و شوقها و قیل و قالها گشته است. او سرایندهی عهد و زمانهای است که آبها از آسیاب افتاده، در مزار آبادشهر بیتپش، رودهای خروشان در بستر گندیدۀ آرامش مردابها فروکش کرده است» (لنگرودی، 1397: 523).
اخوان خود درباره «آخر شاهنامه» میگوید: «شعر محصول بیتابی آدم است، در لحظانی که شعر و نبوت بر او پرتو انداخته. مقصود من از شعر نبوت هرگز یک امر ماوراءالطبیه نیست. به این معتقدم که هر شاعر حقیقی به میزان و اندازهی رسوخش در تجارب عالی و متعالی زندگی و وجود، شعرش دارای ارزش بیشتر یا کمتر است. در عالم این معنی هیچکس خاتمالنبیین نیست، چون زنگی وجود دارد و هستی هنوز منقطع نشده است» (غلامرضایی، 1395، 93).
در واقع «آخر شاهنامه» اوج شعر و شاعری اخوان را در واپسین سالهای حیات نیما نشان میدهد. صلابت و سنگینی شعر خراسانی، زبان ادبی و رو به گذشته و در مجموع تخیل سرشار او از اشارهها و سنتهای حماسی و اساطیری کهن و علاقۀ ویژهاش به زبان حماسی و اندیشۀ فردوسی، سبک شاعری وی را متمایز میسازد. بیگمان او در آخر شاهنامه به شیوهای کاملاً عریان حماسۀ قرن را بیان کرده، این حماسه در سالهای نه چندان دور از این قرن نیز جاری و ساری است. صنعت و تکنولوژی، روزهای دردآلود اسارت انسان در فضای مسموم بیگانگی از یکدیگر، تنها و سرگشته و «برگذشته از مدار ماه» لیکن «دور از مدار مهر». اخوان در عین حال عمیقاً محو عظمت و زیبایی گذشته است:
ما فاتحان قلعههای فخر تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
(و هنگامی که به خود میآید و همه چیز را دگرگونه میبیند به خود میگوید):
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر از آنکه بیرون آید از سینه
راویان قصههای رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکههامان را
گویی از شاهیست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
(و ناگاه خشمآلود فریاد برمیآورد):
ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن
پور دستان جان ز چاه نابرادر در نخواهد برد
مُرد، مُرد، او مُرد
داستان پور فرخزاد را سر کن ...
(اخوانثالث، 1389: 78)
اخوان و روشنفکران آن دوران حق داشتند از مبارزات حزب توده علیه رژیم پهلوی سرخورده و مأیوس باشند و سخن و شعر شاعران مردمی آئینۀ تمامنمای جامعۀ آنان است و مگر دست غیبی از آستین روزگار مرد بزرگی بیرون آورد و جامعۀ به خواب رفته و خمارآلود را از ظلمت بیرون بکشد و به نور بسپارد:
نادری پیدا نخواهد شد امید
کاشکی اسکندری پیدا شود ...
(اخوانثالث، 1397: 80)
سال 1344 مجموعهی «از این اوستا» منتشر گردید. در این مجموعه یک قصیده به عنوان مقدمه و یک مؤخره بسیار مطول وجود دارد. سرآغاز قصیده همچنان نومیدی و دلمردگی محسوس است:
از بس که ملول از دل دلمردۀ خویشم
هم خستۀ بیگانه هم آزردۀ خویشم
بینم چو به تاراج رود کوه زر از خلق
دل خوش نشود همچو گل از خردۀ خویشم
گویند که «امید و چه نومید» ندانند
من مرثیهگوی وطن مردۀ خویشم ...
(اخوانثالث، 1398: 82)
در اشعار سیاوش کسرایی نیز شاهد بازتاب حماسهی یأس آمیخته با امید هستیم. «آرش کمانگیر» از سیاوش کسرایی، شعری حماسی از داستان شاهنامه با مشخص کردن حد مرزی ایران و توران. در آغاز این شعر میخوانیم که زمستان است و برف و سوز و سرما و ره گم کردن و بعد کورسوی چراغی و دودی از بام کلبهای و در گشودن کلبه و آتش گرم و عمو نوروز در حال قصهپردازی برای کودکان:
... بر نمیشد گر ز بام خانهها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامیمان نمیآورد،
ردّ پاها گر نمیافتاد روی جادهها لغزان،
ما چه میکردیم در کولاک دل آشفتۀ دم سرد؟
آنک، آنک کلبهای روشن،
روی تپه، روبهروی من ...
در گشودندم
مهربانیها نمودندم
زود دانستم، که دور از داستان خشم برف و سوز،
در کنار شعلهای آتش،
قصه میگوید برای بچههای خود عمو نوروز:
«... گفته بودم زندگی زیباست ... »
(کسرایی، 1397: 15)
در ادامه این حماسه شرحی از اوضاع آشفته و روزگار تلخ و تار میدهد و اینکه دشمن در شرف تسلط کامل است، برج و باروی شهر ویران گشته و مردم از ترس، سر در گریبان و نامردمان توطئهگر آخرین ترفند را اندیشیدهاند؛ این که پرتاب تیری مرز بین دو سرزمین ایران و توران را مشخص کند و هر کجا تیر فروآید، آنجا مرز خواهد بود. خبرها دهان به دهان و پنهانی گشت و آثار دلشوره ظاهر شد که سرانجام چه خواهد شد؟ آیا این آزمون به معنای از دست دادن سرزمین آباء و اجدادی است؟ که ناگهان مردی غرشکنان بیرون آمد و ندا داد:
«که منم آرش»
خلق، چون بحری برآَشفته،
به خروش آمد؛
خروشان شد؛
به موج افتاد؛
برش بگرفت و مردی چون صدف
از سینه بیرون داد
«منم آرش،
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن؛
منم آرش، سپاهی مردی آزاده،
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده ...
(کسرایی، 1397: 25)
علل گرایش شاعران معاصر به عناصر حماسی
الف) تحولات اجتماعی
مهم‏ترین عاملی که سبب گردید تا شاعران معاصر به حماسهسرایی روی آورند: تحولات جامعه و واکنش‏های آن‏ها نسبت به آن حوادث بود. به عنوان نمونه می‏توان به حادثه 28 مرداد سال 1332 اشاره نمود. با بررسی اشعار قبل از کودتا در می‏یابیم که در نگاه تیزبینانه و خیال‏اندیش و گاه زودرنج شاعران معاصر، آرمان‌گرایی و امیدواری حضوری مستمر دارد اما شکست‏های پیاپی و خیانت رهبران نهضت سبب شد تا شاعران ـ امیدوارانه یا ناامیدانه ـ به ایران قبل از اسلام‌ پناه آورند و آن را التیام آلام خود قرار دهند. آن‏ها تلاش می‏کنند تا از پهلوانان ملی و اسطوره‏ای ایران نظیر رستم، بیژن گیو، گودرز و...... مدد گیرند تا امیدی دوباره را در ذهن جامعه تزریق نمایند، به این امید که با یاری پهلوانان نو، انیران را فرو کوبند و غبار از روی درفش کاویانی بزدایند.
ب) عشق به ایران
عشق به ایران ـ به ویژه ایران قبل از اسلام در شعر شاعران این رساله انعکاس فراوانی یافته است. مجموعه «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» اخوان ثالث، «مهره سرخ» سیاوش کسرایی، مجموعه «روجا» نیما یوشیج و «هزاره دوم آهوی کوهی» به ویژه شعر «جاودان خرد» شفیعی‏کدکنی نمونه‏ای از عشق و در عین حال تعهد شاعران به این اشتیاق است. این دل‏باختگی آن‏ها را به سوی دوران شکوه و باعظمت دیرین ایران سوق می‏دهد و سبب می‏گردد هر عنصری که با وطن پیوند داشته باشد در اشعارشان تجلی یابد. عناصر حماسی، اسطوره‌ای، آیین گذار و حتی موجودات وهمی و ابزار حماسی گاه با خشم و خروش متعصبانه ـ بیشتر در شعر اخوان ـ و گاه با نگاهی امیدوارانه و منطقی ـ شعر سیاوش کسرایی ـ گاه به گونه مسالمت‌آمیز در کنار عناصر اسلامی ـ شعر شفیعی‏کدکنی ـ و گاه با زبان نازش و افتخار ـ  در اشعار طبری نیما یوشیج ـ حضور می‏یابند.
ج) ویژگی زبانی
از دیگر خصوصیات شعری شاعران حماسه‌سرا و اسطوره‏پرداز معاصر ـ پیوند زبانی با ادبیات کهن است، در شعر این شاعران واژگان مهجور گذشته در کنار واژگان امروزی قرار می‏گیرند. این واژگان به گونه‏ای هنرمندانه و دقیق در کنار هم می‏نشینند که خواننده کمتر دچار دوگانگی زبانی می‏شود.
هر کدام از این شاعران، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، محمدرضا شفیعی‏کدکنی و نیما یوشیج، فراخور قدرت ادبی خود، با درهم تنیدن سبک‏های گذشته، به ویژه خراسانی، شیوه‏ای به اصطلاح «نو قدمایی» را پایه‏ریزی کردند.
غیر از کاربرد واژگان، از لحاظ ساختمان نحوی نیز از ادبیات گذشته سودها جستند، آن‏ها در اشعار خود با ایجاد سکون، حرکت‏ها، قطع و وصل‏های کلامی، طنین خاص زبان حماسی را به شعر خود بخشیدند. در این شیوه اخوان ثالث بیش‌ترین بهره را از سبک خراسانی برده است. پس از وی به ترتیب سیاوش کسرایی، شفیعی‏کدکنی و نیما یوشیج قرار دارند.
د) ستایش نیکی
از عوامل دیگر که سبب گردید تا زبان هر کدام از شاعران معاصر شکل و شمایل حماسی و به ویژه اسطوره‏ای به خود گیرد، ستایش نیکی، پاکی و نکوهش بدی و اهریمنی است. هر یک از شاعران معاصر از آفت اهریمنی می‏هراسند و مردم را به سمت روشنایی اهورایی و روح زروانی دعوت می‏کنند. هر کدام با ترکیباتی نظیر شب دم کرده و دلتنگ، شب اهریمنی، روشنایی اهورایی و..... سعی می‏کنند تا جامعه خود را به ابتدایی‏ترین عواطف انسانی ـ  که در دورۀ مقدس و بی‏گناهی وجود داشته ـ نزدیک نمایند (اسلامی، ماحوزی، طاووسی، 1396: 68).
نتیجهگیری
بهطور کلی در پایان این فصل از تحلیل دادهها میتوان به این نتیجه رسید که شباهتها و تفاوتهایی از منظر ساخت و محتوا در حماسه کهن و نو وجود دارد. از منظر ساختاری استفاده از واژگان حماسی در هر دو نوع حماسه وجود دارد همچنین استفاده از اوزان مشترک، استفاده از موسیقی درونی و بیرونی در هر دو نوع حماسه دیده میشود. از منظر محتوایی میهنپرستی از وجود مشترک هر دو نوع حماسه میباشد تفاوت فاحش میان حماسه کهن و نو از نظر محتوایی، ارتباط محتوایی حماسه نو با مسائل اجتماعی و سیاسی است امری که در حماسه کهن کمتر اهمیت داشته است. در حماسه نو اعتراض به شرایط اجتماعی و سیاسی وجود دارد حتی یکی از دلایل گرایش شاعران معاصر به سمت سرودن اشعار حماسی بوده است، اما در شعر حماسی کهن این مهم دیده نمیشود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

موریه اوشیبا



دریافت
مدت زمان: 13 دقیقه 49 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

داستان ایکیدو 2



دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 32 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

داستان ایکیدو 1



دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 20 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

استاد کریستین تیسیر



دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 18 ثانیه 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

ایران

تیم ملی فوتبال ایران با اینکه به مرحله دوم نرفت

ولی برای ما قهرمان ایران و جهان شده است


خدا قوت پهلوان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

آهنگ زیبای جناب خان برای جام جهانی

 
 

 

آهنگ زیبای جام جهانی از جناب خان

بر روی ادامه مطالب در کنار جناب خان بزنید>>

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

بازی ایران و پرتغال

 

                                                                                                                            

                                                                                         

                                                                                                                                          

     روز دوشنبه 4 تیر ساعت 22.30 بازی جالب 

ایران/پرتغال

              امیدوارم انشاالله با همراهی شما پیروز شویم

                           وهمگی با رهبر دعا کنیم            

 


دریافت
مدت زمان: 12 ثانیه        

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

سخنان دیگر رهبر درمورد فضای مجازی

سخنان زیبای دیگر رهبر درمورد فضای مجازی

 

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 5 ثانیه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باستانی

سخنان زیبای رهبر درمورد استفاده صحیح از فضای مجازی

سخنان زیبای رهبر درمورد استفاده صحیح از فضای مجازی

 

 

 

 
 
 
 

دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 27 ثانیه
 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد باستانی